ناباورانهبه مرگ می سپارد دلی راکه مصلوب خواستنش بود.حال ،خیالش ،پنجه بر شب...کوچیدنش ، هاشور می زند ذهنِ آشوبگر را...حسرتی سیطره بر جان، چهرهٔ زرد پریشان،ارمغانِ عشقیست لایتناهی در شریان های احساس ،بساحتِ هستی...