موسی بندری شاعر بندرعباسی
استاد "موسی بندری" شاعر و داستاننویس و محقق ایرانی در تیر ماه ۱۳۳۵ خورشیدی در بندرعباس دیده به جهان گشود.
برای این شاعر نوگرای هرمزگانی که در گسترش شعر نو در هرمزگان سهم بسیاری داشته و شاگردان بسیاری را تربیت کرده؛ در روز ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۵، مراسم بزرگداشتی با حضور تعدادی از شاعران در کانون فرهنگی تربیتی غدیر بندر عباس برگزار شد.
◇ ︎نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[من این روزها که شعرم میآید]
من! این روزها که شعرم میآید
این کشتی نمیگذارد
هی کانتینر خالی میکند روی دلم
هی کانتینر خالی میکند روی چشمم
هی کانتینر خالی میکند روی کلماتم
من این روزها که دارم
دور این دایره میگردم
میروم بالا روی بالا راه میروم
بالا را بر میدارم
تا بگذارم زیر پایم دست دراز کنم
بردارم همین شعر که اینطور
سنگین میکند روی پلکهایم
یعنی روی پلکهایم که میگذارم این روزها که شعرم میآید
دستم عجب سنگین میشود
سنگ بر میدارد
حالا که من تلویزیون ندارم تا سنگ بزنم به
سنگ میزنم به سنگ بزنم
شما که بار شمار نیستید نمیدانید که بار شمار نیستید سنگین است
سنگ است این کشتی دخا و، آویشن
چه میدانم میسوزاند همه این کلمهها
که بالا میروند میایستند روی پایین
و بر میدارند بر میدارم بر میدارید
همینطور این سنگ فعل و کلمه
شما که بار شمار نیستید نمیدانید شاعر نمیشوید این کنار اسکله
خوابش گرفته باشد دلش را
آورده باشد پای این شعر به شما نشان داده باشد
من این روزها که شعرم میآید.
(۲)
[بچه حرامزاده اسکله]
من بچه حرامزاده اسکلهام
عکس من روی تک پوش هیچ دختری و پسری
وای چه چشمانی
به مادرم گفتم: این چشمان آخر
من بچه حرامزاده اسکلهام
پامرو و گهرو را برداشتهاند
تا با قایقام از میان گلف و گلوله
تک....تک... تک...
ـ سرت رو بدزد بچه
ـ وای خدا نمیبینی رگبار گریه روی
پیراهن هیچکس
این امامقلی هم خوب است
مجسمهای باشد در میدان
بچه حرامزاده اسکله از میدان بدر
من بچه حرامزاده اسکلهام
نامم بندرعباس
پاک کنید نامم از روی این تاریخ
ـ از این تاریخ تو! حق نداری پایت
من پایی ندارم جایی بروم
نه دستی که مداد پاک کن را بردارم
نامم که بندرعباس است از اطلس این چشمان
وای چه چشمانی
به مادرم گفتم: آخرش این چشمان گریه میکند
من بچه حرامزاده اسکلهام
لای هر کانتینری در خفی گاه این چشمان
ـ لعنت بر شیطان این تخم حرام آخر کجا
می توانم بروم که پایم روی قطاری بگذارم
که درست از توی دل من گفتم که
من بچه حرامزاده اسکلهام
(۳)
[این فیلم که از طرف دریا میآید خسته است]
دلیپ کمار که از راه رسید
ما همگی گفتیم: خستهایم.
میبخشید
این فیلم باید جاییاش میرفت طرف دریا
تمام بازیگران ته دریا
خیس و زنگزده
میآمدند...
من
نفهمیدم
این دلیپ کمار بود که گفت
ما خستهایم یا
تنها
زیر صدای یکبند فریاد و سنج
کسی آب میخواست
نه برای اینکه بنوشد
یا مثلاً
کسی آب میخواست
فکر میکرد
دلیپ کمار در این فیلم
از بس دنبال عشق دویده بود
ممکن است تشنه شود
و بیاید خسته
سر بگذارد روی پیراهن کسی
اما
تمام بازیگران
از سالن که بیرون آمدند
تماشاگران یک فیلم گمشده دلیپ کمار
کسی نفهمید
دلیپ کمار عاشق که بود
برای چه خود را اینطور مُرد
زیر صدای یکریز جاز.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
برای این شاعر نوگرای هرمزگانی که در گسترش شعر نو در هرمزگان سهم بسیاری داشته و شاگردان بسیاری را تربیت کرده؛ در روز ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۵، مراسم بزرگداشتی با حضور تعدادی از شاعران در کانون فرهنگی تربیتی غدیر بندر عباس برگزار شد.
◇ ︎نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[من این روزها که شعرم میآید]
من! این روزها که شعرم میآید
این کشتی نمیگذارد
هی کانتینر خالی میکند روی دلم
هی کانتینر خالی میکند روی چشمم
هی کانتینر خالی میکند روی کلماتم
من این روزها که دارم
دور این دایره میگردم
میروم بالا روی بالا راه میروم
بالا را بر میدارم
تا بگذارم زیر پایم دست دراز کنم
بردارم همین شعر که اینطور
سنگین میکند روی پلکهایم
یعنی روی پلکهایم که میگذارم این روزها که شعرم میآید
دستم عجب سنگین میشود
سنگ بر میدارد
حالا که من تلویزیون ندارم تا سنگ بزنم به
سنگ میزنم به سنگ بزنم
شما که بار شمار نیستید نمیدانید که بار شمار نیستید سنگین است
سنگ است این کشتی دخا و، آویشن
چه میدانم میسوزاند همه این کلمهها
که بالا میروند میایستند روی پایین
و بر میدارند بر میدارم بر میدارید
همینطور این سنگ فعل و کلمه
شما که بار شمار نیستید نمیدانید شاعر نمیشوید این کنار اسکله
خوابش گرفته باشد دلش را
آورده باشد پای این شعر به شما نشان داده باشد
من این روزها که شعرم میآید.
(۲)
[بچه حرامزاده اسکله]
من بچه حرامزاده اسکلهام
عکس من روی تک پوش هیچ دختری و پسری
وای چه چشمانی
به مادرم گفتم: این چشمان آخر
من بچه حرامزاده اسکلهام
پامرو و گهرو را برداشتهاند
تا با قایقام از میان گلف و گلوله
تک....تک... تک...
ـ سرت رو بدزد بچه
ـ وای خدا نمیبینی رگبار گریه روی
پیراهن هیچکس
این امامقلی هم خوب است
مجسمهای باشد در میدان
بچه حرامزاده اسکله از میدان بدر
من بچه حرامزاده اسکلهام
نامم بندرعباس
پاک کنید نامم از روی این تاریخ
ـ از این تاریخ تو! حق نداری پایت
من پایی ندارم جایی بروم
نه دستی که مداد پاک کن را بردارم
نامم که بندرعباس است از اطلس این چشمان
وای چه چشمانی
به مادرم گفتم: آخرش این چشمان گریه میکند
من بچه حرامزاده اسکلهام
لای هر کانتینری در خفی گاه این چشمان
ـ لعنت بر شیطان این تخم حرام آخر کجا
می توانم بروم که پایم روی قطاری بگذارم
که درست از توی دل من گفتم که
من بچه حرامزاده اسکلهام
(۳)
[این فیلم که از طرف دریا میآید خسته است]
دلیپ کمار که از راه رسید
ما همگی گفتیم: خستهایم.
میبخشید
این فیلم باید جاییاش میرفت طرف دریا
تمام بازیگران ته دریا
خیس و زنگزده
میآمدند...
من
نفهمیدم
این دلیپ کمار بود که گفت
ما خستهایم یا
تنها
زیر صدای یکبند فریاد و سنج
کسی آب میخواست
نه برای اینکه بنوشد
یا مثلاً
کسی آب میخواست
فکر میکرد
دلیپ کمار در این فیلم
از بس دنبال عشق دویده بود
ممکن است تشنه شود
و بیاید خسته
سر بگذارد روی پیراهن کسی
اما
تمام بازیگران
از سالن که بیرون آمدند
تماشاگران یک فیلم گمشده دلیپ کمار
کسی نفهمید
دلیپ کمار عاشق که بود
برای چه خود را اینطور مُرد
زیر صدای یکریز جاز.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
۹۷۹
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.