کاشکی سربشکند

کاشکی سَربشکند
پا بشکند،
دل نشکند

سرگذشت دل
شکستن بود و بَس جانکاه بود...
دیدگاه ها (۱)

غزل غزل همه ی دفترمغرامتِ " تو "

نه بسته ام به کس دل ،نه بسته کس به من دل ،چو تخته پاره بر مو...

هر طایفه با قومی، خویشی و نسب دارندمن با غَم عشق تو، خویشی و...

کدخدا گفته که تا کار به دعوا نکشدیکی از این دو نفـــر باید ا...

📜#غزلیات#رهی_معیری#غزل_سی_و_یکمبهر هر یاری که #جان دادم به پ...

مصیبت هایی که از زبان صادر می شود

رؤیای وصل

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط