به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم
به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم
همه تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم
من و یاد تو، به هم صحبتی هم مشغول
خانه را همهمه صحبت ما ریخت به هم
به عطشناک ترین حالت صحبت با تو
آنقدر گفتم و گفتم که حرم ریخت به هم
تو که هستی؟ که به هر شکل تجسم کردم
دست بردم که به اندیشه رسم، ریخت به هم
ز غمت هرچه نوشتیم، مرکب پس داد
جوهر و آه من و اشک قلم، ریخت به هم
منشینید به پایم، که مرا خانه عمر
سی و یک مرتبه پشت سر هم، ریخت به هم
خواستم شعر نگویم دگر و باز نشد
قلم توبه شکستم وقسم، ریخت به هم
چو ردیفی تو، که ازمصرع پایان غزل
رفتی و شعر من و شاعریم ریخت به هم
همه تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم
من و یاد تو، به هم صحبتی هم مشغول
خانه را همهمه صحبت ما ریخت به هم
به عطشناک ترین حالت صحبت با تو
آنقدر گفتم و گفتم که حرم ریخت به هم
تو که هستی؟ که به هر شکل تجسم کردم
دست بردم که به اندیشه رسم، ریخت به هم
ز غمت هرچه نوشتیم، مرکب پس داد
جوهر و آه من و اشک قلم، ریخت به هم
منشینید به پایم، که مرا خانه عمر
سی و یک مرتبه پشت سر هم، ریخت به هم
خواستم شعر نگویم دگر و باز نشد
قلم توبه شکستم وقسم، ریخت به هم
چو ردیفی تو، که ازمصرع پایان غزل
رفتی و شعر من و شاعریم ریخت به هم
- ۱.۱k
- ۰۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط