وانشات از Jungkook
دستش رو روی شونه جونگ کوک میذاره و فشار ارومی بهش وارد میکنه:
+جونگ کوکا... خونسرد باش ما می بریم.
جونگ کوک با چشمای مشکیش به تهیونگ خیره میشه:
_ اگه این دفعه هم ببازیم چطوری توی چشای ا/ت نگا کنم؟؟ دفعه قبل هم به خاطر من بود که باختیم.
جونگ کوک سرش رو پایین میندازه و زیر لب زمزمه میکنه:
+ اگه، اگه، نبریم چی؟! من، من میترسم هیونگ!
جونگ کوک به ا/ت قول داده بود، قول داده بود این بار تیمشون برنده بشه، چقدر دلش میخواست خودشو به ا/ت ثابت کنه.
درحالی تهیونگ چند ضربه آروم به شونه جونگ کوک میزنه:
+ حتما میبریم جونگ کوکا...حتما، نگران نباش
چشمای تهیونگ به ا/ت میخوره که داشت به سمتشون میومد نزدیک گوش جونگ کوک میشه دم گوشش زمزمه میکنه:
_ جونگ کوکا... عشقت داره میاد، لب و لوچه ات اویزونه، یه نگا به قیافت انداختی انگار کشتی هات غرق شدن!!!! یکم بخند
سرعتت رو زیاد میکنی با یه لبخند پر رنگ رو به روی پسرا قرار میگیری. جونگ کوک با دیدن چهره کیوتت، لبخند کم رنگی رو لباش میشینه همون لحظه، تهیونگ چیزی رو بهونه میکنه و تو و جونگ کوک رو تنها میذاره.
تو روی پنجه پاهات وایمیسی و دستات رو به سمت لپ های جونگ کوک میبری و گوشه های لب جونگ کوک رو میکشی و میگی:
+ اینطوری باید بخندییییی، جونگ کوکااااااا
جونگ کوک دستاتت رو میگیره و به سمت کمر خودش میبره و تو رو به آغوشش میکشه.
_ خیلی دوست دارم، مارشمالوی من
تو که توی آغوش جونگ کوک حل شده بودی لب میزنی:
+ جونگ کوکا حتی اگه نبرید هم من عاشقتم، این مسابقه هیچی از عشق من نسبت به تو کم نمیکنه.
چیزی تا مسابقه نمونده بود اگه این بازی رو هم میباختن دیگه امیدی برای صعودشون به مرحله بعد وجود نداشت. جونگ کوک همراه تیمش وارد سالن پر از تماشاچی میشن و همهمه تماشاچی ها کل سالن رو پر کرده بود و این موضوع استرس جونگ کوک رو بیشتر از قبل میکرد. تا اینکه سوت داور به صدا در میاد و سرویس زده میشه.
روحیه یه ورزشکار براش حکم گنج با ارزشی رو داره که برای حفظ کردنش حاضره خودشو به اب و اتیش میزنه.
جونگ کوک چطور؟! میتونست به خودش بیاد و بهترین عملکردش رو نشون بده؟؟!
برای لحظه ای چشماش رو میبنده و برد تیم و خوشحالی عشقش رو تصور میکنه، چقدر این حس خوشحالی رو دوست داشت و از صمیم قلب میخواست که واقعی بشه.
تهیونگ با پرتاب بلند، توپ رو زیر دست جونگ کوک میفرسته،جونگ کوک با همه قدرش از زمین بلند میشه و توپ رو با همه ی توانش توی زمین حریف میخوابونه.
حالا لبخند از روی رضایت روی لبای جونگ کوک نشسته بود و با چشماش بین اون جمعیت دنبال عشقش میگشت. کسی که بهش امید میداد ادامه بده و دست از تلاش برنداره.
دو دستت بالا بود و برای جونگ کوک دست تکون میدادی و با صدای بلند اسمش رو فریاد میزدی تا اینکه چشمای مشکی جونگ کوک روی تو قفل میشه و اونم متقابلا برات دست تکون میده، لبخندش پر رنگ تر از قبل میشه.
سوت پایان بازی بعد از دو ساعت به صدا در میاد و بازی به نفع جونگ کوک و تیمش تموم میشه. صدای طرفدارا و اعضای تیم از روی خوشحالی و هیجان کل سالن رو گرفته بود و تو از بین اون شلوغی دنبال جونگ کوک میگشتی تا بهش این برد شیرین رو تبریک بگی، تا بهش بگی که چقدر به وجودش افتخار میکنی. جونگ کوک هم همینطور اونم بین جمعیت دنبال الماسش میگشت.
تا اینکه چشماتون همدیگر رو پیدا میکنن و هر دوتون با همه توان به سمت هم میدوید.
جونگ کوک دستاش رو از هم باز میکنه تو هم با شوق میپری بغلش، جونگ کوک تو رو جوری بغل گرفته بود که پاهات از زمین جدا شده بودن
در حالی که تو رو توی آغوشش میچرخونه و بلند فریاد میکشه:
_ عاااااشقتممممم، فرشته ی کوچولوی من
✓ #madi ~ #jungkook ~ #BTS ~ #Oneshot ❜
⊸ @army_bts_ot7
+جونگ کوکا... خونسرد باش ما می بریم.
جونگ کوک با چشمای مشکیش به تهیونگ خیره میشه:
_ اگه این دفعه هم ببازیم چطوری توی چشای ا/ت نگا کنم؟؟ دفعه قبل هم به خاطر من بود که باختیم.
جونگ کوک سرش رو پایین میندازه و زیر لب زمزمه میکنه:
+ اگه، اگه، نبریم چی؟! من، من میترسم هیونگ!
جونگ کوک به ا/ت قول داده بود، قول داده بود این بار تیمشون برنده بشه، چقدر دلش میخواست خودشو به ا/ت ثابت کنه.
درحالی تهیونگ چند ضربه آروم به شونه جونگ کوک میزنه:
+ حتما میبریم جونگ کوکا...حتما، نگران نباش
چشمای تهیونگ به ا/ت میخوره که داشت به سمتشون میومد نزدیک گوش جونگ کوک میشه دم گوشش زمزمه میکنه:
_ جونگ کوکا... عشقت داره میاد، لب و لوچه ات اویزونه، یه نگا به قیافت انداختی انگار کشتی هات غرق شدن!!!! یکم بخند
سرعتت رو زیاد میکنی با یه لبخند پر رنگ رو به روی پسرا قرار میگیری. جونگ کوک با دیدن چهره کیوتت، لبخند کم رنگی رو لباش میشینه همون لحظه، تهیونگ چیزی رو بهونه میکنه و تو و جونگ کوک رو تنها میذاره.
تو روی پنجه پاهات وایمیسی و دستات رو به سمت لپ های جونگ کوک میبری و گوشه های لب جونگ کوک رو میکشی و میگی:
+ اینطوری باید بخندییییی، جونگ کوکااااااا
جونگ کوک دستاتت رو میگیره و به سمت کمر خودش میبره و تو رو به آغوشش میکشه.
_ خیلی دوست دارم، مارشمالوی من
تو که توی آغوش جونگ کوک حل شده بودی لب میزنی:
+ جونگ کوکا حتی اگه نبرید هم من عاشقتم، این مسابقه هیچی از عشق من نسبت به تو کم نمیکنه.
چیزی تا مسابقه نمونده بود اگه این بازی رو هم میباختن دیگه امیدی برای صعودشون به مرحله بعد وجود نداشت. جونگ کوک همراه تیمش وارد سالن پر از تماشاچی میشن و همهمه تماشاچی ها کل سالن رو پر کرده بود و این موضوع استرس جونگ کوک رو بیشتر از قبل میکرد. تا اینکه سوت داور به صدا در میاد و سرویس زده میشه.
روحیه یه ورزشکار براش حکم گنج با ارزشی رو داره که برای حفظ کردنش حاضره خودشو به اب و اتیش میزنه.
جونگ کوک چطور؟! میتونست به خودش بیاد و بهترین عملکردش رو نشون بده؟؟!
برای لحظه ای چشماش رو میبنده و برد تیم و خوشحالی عشقش رو تصور میکنه، چقدر این حس خوشحالی رو دوست داشت و از صمیم قلب میخواست که واقعی بشه.
تهیونگ با پرتاب بلند، توپ رو زیر دست جونگ کوک میفرسته،جونگ کوک با همه قدرش از زمین بلند میشه و توپ رو با همه ی توانش توی زمین حریف میخوابونه.
حالا لبخند از روی رضایت روی لبای جونگ کوک نشسته بود و با چشماش بین اون جمعیت دنبال عشقش میگشت. کسی که بهش امید میداد ادامه بده و دست از تلاش برنداره.
دو دستت بالا بود و برای جونگ کوک دست تکون میدادی و با صدای بلند اسمش رو فریاد میزدی تا اینکه چشمای مشکی جونگ کوک روی تو قفل میشه و اونم متقابلا برات دست تکون میده، لبخندش پر رنگ تر از قبل میشه.
سوت پایان بازی بعد از دو ساعت به صدا در میاد و بازی به نفع جونگ کوک و تیمش تموم میشه. صدای طرفدارا و اعضای تیم از روی خوشحالی و هیجان کل سالن رو گرفته بود و تو از بین اون شلوغی دنبال جونگ کوک میگشتی تا بهش این برد شیرین رو تبریک بگی، تا بهش بگی که چقدر به وجودش افتخار میکنی. جونگ کوک هم همینطور اونم بین جمعیت دنبال الماسش میگشت.
تا اینکه چشماتون همدیگر رو پیدا میکنن و هر دوتون با همه توان به سمت هم میدوید.
جونگ کوک دستاش رو از هم باز میکنه تو هم با شوق میپری بغلش، جونگ کوک تو رو جوری بغل گرفته بود که پاهات از زمین جدا شده بودن
در حالی که تو رو توی آغوشش میچرخونه و بلند فریاد میکشه:
_ عاااااشقتممممم، فرشته ی کوچولوی من
✓ #madi ~ #jungkook ~ #BTS ~ #Oneshot ❜
⊸ @army_bts_ot7
۶۰.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.