هنوزم به یادتم🤍

- میگم مانی ! این سفری که قراره بری ، چند روزه‌ـست ؟
+ بازم نگران شدی یاسمن ؟! قربونت برم ، یه سفر کاری ِ واسه چندتا پروژه های معتبر جهان که قراره یه بازدید کوچیکی ازشون بکنیم ، همین!
- سِری ِ پیش یادت رفته ؟!
اون موقع هم همینو گفتی ، ولی متاسفانه شد سه ماه !
+ ایندفعه سعی میکنم زودتر بیام ، خوبه ؟
- چی بگم والله ، باشه .
+ یاسمن ، میشه ازت خواهش کنم ، دم ِ رفتن گریه نکنی ؟ مثل دفعه قبل .
اصلا تو نمیخواد تا فرودگاه بیای ! اینجا خداحافظی میکنیم که دیگه من اشکهای ِ یاسمن خانم رو نبینم و دلم آتیش نگیره !
+ عه مانی ! یعنی چی نمیذاری بیام تا فرودگاه ؟
- یاسمن شروع نکن خواهشاً ! گفتم نمیای بگو چشم !
+ خیلی خب باشه ، چشم .
« بعد از دو ماه » :
+ ای بابا چرا جواب نمیده ؟
× ههه ، ساده‌ایا ! بابا اون شوهر جنابعالی ، خالی بسته که میره سفر کاری ! اَهههه یاسمن تو چرا هیچوقت حرفهای ِ منو نه باور میکنی نه قبول ؟
+ واسه چی باید باور کنم و هم قبول نوا ؟
× نچ نچ نچ نه مثل اینکه واقعا عقلت از دست رفت . ببین ، یِدِیْقِه اون گوشی بی صاحابو بذار زمین ، میخوام یچیزی بهت بگم !
+ چی میخوای بگی ؟ بگو میشنوم .
× بعید میدونم بعد از شنیدن حرفم ، سکته نکنی !
+ یعنی چی ؟
× یعنی اینکه جناب مهندس ، با یه نفر دیگه ، بای بای ! اونم بایه سرکار خانم !
+ یع‌...یعن...یعنی میگی!
× بلههههههه . همون که تو فکر شماست .
+ پس اینهمه دلشوره‌ـهام بی بهونه نبودن ! ههه منو بگو چقدر نگرانش بودم.

#یادم_تورا_فراموش🍂
#میم_عین❄️
#کپی_حرام🚫