part1
"ویو ا/ت"
با دیدن ساعت با جیغ از روی تخت خواب پاشدم.روز اول کار نباید برینممممممم.بعد سالها کار پیدا کردم.اونم با کمک سایدا.
همونجایی که سایدا کار میکنه قراره برمو شروع به کار کردن بکنم.
سریع لباسم رو پوشیدمو از راه پله ها رفتم پایین.با دیدن مامانو بابام که داشتن صبحانه میخوردن لبخندی زدمو بوسه روی گونه هاشون گذاشتم.
مامان ا/ت:صبح بخیر البته ظهر بخیر مگه تو امروز قرار نشد بری سر کار؟
ا/ت:مامان این آلارم گوشیم بخدا خیلی بده همرو بیدار میکنه غیراز خودم.
بابای ا/ت:اینارو ولش بیا سریع صبحانه بخور.
ا/ت:اهوم.
بعداز خوردن صبحانم سریع رفتم بیرون تا کفشامو پبوشم که مامانم مثل همیشه شروع کرد.
مامان ا/ت:خوب ا/ت وقتی که وارد میشی سلام کن،با ادب باش،پیشه پسرا مشروب مصرف نکن،ازشون چیزی نگیر،با اون رفیقتم اصلا حال نمیکنم همون که اسمش سایدا،همش تخسیر اونه که تو داری میری سر کار،اخه اصلا برای چی میری،ما که اصلا نیاز به پول نداریم.
ا/ت:مامانننننننن،خودم میخوام برم سر کار باید بلاخره روی پای خودم وایسم.
مامان ا/ت:خیلی خوب.ولی ا/ت خبر هارو که شنیدی.
ا/ت:بلههههه
مامان ا/ت: ا/ت لطفا اینو شوخی نگیر.اون بزرگترین مافیا کره و میتونه هرکاری بکنه.این پلیس های کره هم که هیچ کاری نمیکنن.
ا/ت:ماما...
مامان ا/ت:وقتی که دارم صحبت میکنم وسط حرفم نپر.
اون مافیاستتتتتت.اگر بدزدت؟
ا/ت:مامانننن کی میاد منو بدزده صگ منو نگاه نمیکنه که بخاد بزرگترین مافیا کره منو بدزده.چرا بین این همه دختر صاف بیاد منو بدزده؟ها؟اصلا با عقل جور نمیاد.
خوب دیگه خدافززز دیرههه.
مامان و بابای ا/ت:خدافز مواظب باش.
ا/ت:باشششش خدافز.
وقتی که از دره خونه اومدم بیرون سرم درد گرفت.خو واضحه اون همه سرو صدا وقتی که یه دفعه همه جا سکوت باشه مغزم سوت میکشه دیگه.
با دیدن ماشین سایدا سریع رفتم طرفش.نفس عمیقی کشیدم.
امروز قراره بهترین روزم باشهههههه.(ادمین:اره اره ارهههههههه🤣)
سایدا:چطوری دختر؟
ا/ت:سلامممم خوبم تو خوبی؟
سایدا:خوبم فقط سریع باید بریم محکم بشین.
(۲۰مین بعد)
وقتی که رسیدیم به شرکت شروع کردم به صلوات فرستادن.خدایاااا تروخدا.(خدایا تروخدا؟؟؟؟؟🤣)
نفس خیلیی بلند عمیقی کشیدم و وارد شرکت شدم.
از در که رد شدم انگار وارد یک دنیای دیگه شده بودم.
همه جا عجیب بود با دیدن افراد زیاد که فقط داخل یک مکان جمع شده بودن برگام ریخت.
نظرت؟؟
خوبه؟؟