عشق من مولای من سید علی
عشق من مولای من سید علی
برایش که مینویسم، ارام نمی گیرم. برایش که می سرایم، آرام نمی گیرم . برایش که با خودم حرف میزنم، آرام نمی گیرم. از تلویزیون که تصویرش را می بینم ، ارام نمی گیرم. نمی دانم چه بنویسم ، چه بسرایم ، چقدر با خودم از اوبگویم ، و...
فقط می دانم اگر یکی از او بگوید یا از او بنویسد یا از دیدارش پرده بردارد ، نه اینکه آرام بگیرم ؛ بلکه اشک است که مهمان چشمان بی لیاقتم می شود . آن وقت است که کمی آرام می گیرم . وبعد دوباره طوفان دلتنگیست که در دلم می وزد...
برایش که مینویسم، ارام نمی گیرم. برایش که می سرایم، آرام نمی گیرم . برایش که با خودم حرف میزنم، آرام نمی گیرم. از تلویزیون که تصویرش را می بینم ، ارام نمی گیرم. نمی دانم چه بنویسم ، چه بسرایم ، چقدر با خودم از اوبگویم ، و...
فقط می دانم اگر یکی از او بگوید یا از او بنویسد یا از دیدارش پرده بردارد ، نه اینکه آرام بگیرم ؛ بلکه اشک است که مهمان چشمان بی لیاقتم می شود . آن وقت است که کمی آرام می گیرم . وبعد دوباره طوفان دلتنگیست که در دلم می وزد...
۵۰۷
۱۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.