چند پارتی
#چند_پارتی
«منو ببخش»
p⁵.
~چند مین بعد سر پل. ساعت⁶:³⁵~
به رو به روم خیره بودم و دستم روی شکمم بود و داشتم با بچه توی شکمم حرف میزدم
+ کوچولو مامانی من نمیدونم باید با تو چیکار کنم پدرت دیگه منو نمیخواد و من نمی تونم بدون پدر بزرگت کنم «بغض»
قطره اشکی از توی چشمم روی دستی که روی شکمم بود چکید....
*ویو جیمین*
چشمانم را باز کردم و به سقف نگاه کردم که با یاد آوری ا.ت قطر اشکی از کوشه چشمم به پایین هدایت شد از روی تخت بلند شدم دلم گرفته بود تصمیم گرفتم برم پلی که اولین بار ا.ت رو دیدم رفتم ی دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم و از خونه خارج شدم سوار ماشین شدم به سمت پل حرکت کردم
بعد از چند دقیقه به پل رسیدم از ماشین پیاده شدم که متوجه ی دختری که شبیه ا.ت شدم رفتم جلو که مطمئن شدم ا.تست می خواستم صداش کنم که دستش رو کرد روی شکمش و داشت حرف میزد «همین حرفا دیگه»
_ا..ا/ت تو..تو «بغض»
~ویو ات~
با صدایی که شنیدم پشمامم ریخت صدای جیمین بود
سرم رو برگردوندم که با چشمای اشکی جیمین روبه رو شدم
+جی..جیمین
_ا.ت تو بارداری«بغض»
اشک تو چشمام جمع شد و با صدایی که بغض اون رو خفه کرده بود لب زدم
+مگه واست مهمه هااان حال من و این بچه مگه واست مهمه
،_ چی میگی مگه میشه مهم نباشه تو زن منی
+«پوزخند» چه عجب فهمیدی زن داری
_ا.ت لطفاً منو ببخش قول میدم دوباره اینجوری نباشم و برای تو و بچمون وقت بزارم ا.ت من بدون تو نمی تونم زندگی کنم «گریه»
چند هفته ایی نیستم پس تا اون موقع خداحافظی ❤️
#فیک
#تک_پارتی
#پارک_جیمین
«منو ببخش»
p⁵.
~چند مین بعد سر پل. ساعت⁶:³⁵~
به رو به روم خیره بودم و دستم روی شکمم بود و داشتم با بچه توی شکمم حرف میزدم
+ کوچولو مامانی من نمیدونم باید با تو چیکار کنم پدرت دیگه منو نمیخواد و من نمی تونم بدون پدر بزرگت کنم «بغض»
قطره اشکی از توی چشمم روی دستی که روی شکمم بود چکید....
*ویو جیمین*
چشمانم را باز کردم و به سقف نگاه کردم که با یاد آوری ا.ت قطر اشکی از کوشه چشمم به پایین هدایت شد از روی تخت بلند شدم دلم گرفته بود تصمیم گرفتم برم پلی که اولین بار ا.ت رو دیدم رفتم ی دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم و از خونه خارج شدم سوار ماشین شدم به سمت پل حرکت کردم
بعد از چند دقیقه به پل رسیدم از ماشین پیاده شدم که متوجه ی دختری که شبیه ا.ت شدم رفتم جلو که مطمئن شدم ا.تست می خواستم صداش کنم که دستش رو کرد روی شکمش و داشت حرف میزد «همین حرفا دیگه»
_ا..ا/ت تو..تو «بغض»
~ویو ات~
با صدایی که شنیدم پشمامم ریخت صدای جیمین بود
سرم رو برگردوندم که با چشمای اشکی جیمین روبه رو شدم
+جی..جیمین
_ا.ت تو بارداری«بغض»
اشک تو چشمام جمع شد و با صدایی که بغض اون رو خفه کرده بود لب زدم
+مگه واست مهمه هااان حال من و این بچه مگه واست مهمه
،_ چی میگی مگه میشه مهم نباشه تو زن منی
+«پوزخند» چه عجب فهمیدی زن داری
_ا.ت لطفاً منو ببخش قول میدم دوباره اینجوری نباشم و برای تو و بچمون وقت بزارم ا.ت من بدون تو نمی تونم زندگی کنم «گریه»
چند هفته ایی نیستم پس تا اون موقع خداحافظی ❤️
#فیک
#تک_پارتی
#پارک_جیمین
۱۰.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.