زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت ۸۱
روز ها همینجوری می‌گذشت و جئون از دور حواسش به معشوقش بود اما این بچه بدجوری مغز جئون رو درگیر کرده...
باخودش فک می‌کرد که "بچه هر کسی که باشه برا ا.ت عزیزه"
جئون قافل از اینکه این دخترک بچشه
پلن میچید براش که اونو مورد هدف بگیره..
چرا چون برا ا.ت این بچه عزیزه..ولی از یه طرف جئون احساس می‌کرد نباید اینکارو بکنه با بچه..پس یه نقشه دیگه کشید
که نه عزیز دوردونش چیزیش بشه نه دخترک ...
دوهفته گذشت..یه روز که قبل تولد
ا.ت و دخترک و ایدا و پسرکش به پاساژ رفتن جئون نگاشون می‌کرد..بین دو راه گیر کرده بود که بره یا نره...اگه بره چی بگه‌‌‌...اگه نره حسرتش میمونه تو دلش..
دلش رو به دریا زد و به بهونه خواهرزادش که تولدشه رفت پاساژ..
ویوکوک:
خودمو به اون راه زدم که ندیدمشون یهویی سان ها صدام زد
سان‌ها:دایی(لحن بچه گونه)
برگشتم کع دوید سمت منم رو زانو هام نشستم که هم قدش بشم..ولی از چشمم دور نموند که ا.ت بچش رو گذاش پشتش با تعجب نگام می‌کرد..
-چطوری پسر
سان ها:حوبم دایی..میایی شولدمو (خوبم دایی میایی تولدم)
-معلومه پسره چی دوس داری برات بیارم
سان ها:دایی بلای سول هم میاری(برای)
یه لحظه خشکم زد ولی به خودم آمدم
-سول کیه؟؟
سان ها:بچه حاله ا.ت
-معلومه بیا بریم پیشش
بلند شدم و سان ها رو بلند کردم و رفتم سمتشون
-مشتاق دیدار ا.ت
+اوهم همچنین جئون
این جئون چقدر از دهنش قشنگه به زور جلو خودمو گرفتم نبوسمش..
÷هههه(خنده الکی) اوپا ت اینجا چکار میکنی مگه کار نداشتی ته رو اول صب با خودت بردی
+من میرم اون سمت بعد اگه کارت تموم شد بیا
÷اوک ا.ت
به رفتنش نگاه میکردم
دیدگاه ها (۱۹)

دوستان عزیز لطفا همه نظرتون رو بگید من به نظراتون احترام می...

زندگی رویایی: پارت۸۲÷اوپا دیونه شدی -ببین جئون ایدا احترامت ...

#درخواستی

#درخواستی دوست گلمون

شوهر دو روزه. پارت۵۵

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

ویو ا/ت +میاااااااااا میا: چه مرگته اول صبحی +مدیر گفت امروز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط