^ سناریو سانزو ^

^ سناریو سانزو ^
ا.ت = مامان بابا من اومدم
مامان = خوش اومدی ا.ت
ا.ت = مامان داری بابا درمورد چی حرف میزدین
بابا = دخترم ما مجبوریم از کشور بریم چون بدهی زیاد داریم ولی تو توی توکیو میمونی ما برای همیشه باید بریم .
ا.ت = چیییی ! مگه عقلتو از دست دادی کجا میخواین برین منو میخواین تنها بزارین !!!!
مامان = دوستت مایا پرستار بیمارستانه و تو میری پیش اون ما امشب باید حرکت کنیم .
-اه اخه چرا باید برین بعدشم من باید تا لنگ شب تو بیمارستان باشم
شب شد و مامان بابام رفتن منم دیگه وسایلمو جم کردم که برم بیمارستان ساکورا که مایا توش کار میکنه .
مایا = هی سلام دختر چطوری خوبی مامان بابات گفتن قرار پیش من زندگی کنی .
ا.ت = اره میدونم .
مایا = برو تو اون اتاق بشین تا من کارم تموم شه
ا.ت = باشه
رفتم تو اتاق دیدم ی مرد جذاب با موهای بلند صورتی و ی تتو رو دستش داشت رو تخت نشسته بود و به پنجره خیره بود .
ا.ت = اععع فک کنم اتاق اشتباهی امدم شما استراحت کنید
اون یارو = تو دکتری اگه اره میشه دکترم شی اخه محو زیباییت شدم :)
ا.ت = اععع ممنون ، دوستم که پرستاره اینجا هس گف بیام اینجا فک کنم نمیدوست شما اینجایید
اون یارو = پس میشه پیشم بمونی بیبی گرل 💗
ا.ت = اععع مزاحمتونم
اون یارو = نه مزاحم نیستی بیبی 💗🖇