ز تاب آتش سودای عشقش

ز تــاب آتـش سـودای عشـقـش
بـه سان دیگ دایم می‌زنم جوش

چــو پیـراهـن شـوم آسـوده خـاطر
گرش همچون قـبا گیرم در آغوش

اگر پوسـیده گـردد اسـتـخوانـم
نـگردد مـهرت از جانم فراموش

دل و دیــنم دل و دیــــنم ببــرده‌ســــت
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش

دوای تـــــو دوای توســـت حافـظ
لـب نوشش لب نوشش لب نوش
🅿 ️🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻 💟 🍀 🌻
دیدگاه ها (۱)

وقتی تــو آرزوی من شدی...فهمیدم.. بعضی آرزوها دورند......خی...

راه پیش و پس ندارد عشق!نه می توانی دوست نداشته باشی؛نه می تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط