باز عصرِ تابستان و
باز عصرِ تابستان و
تپشِ دلتنگی
باز هم خاطرهای
و خیابانِ بلندی که پر از
جایِ خالیِ قدمهایِ تو بود
و هوایی که فقط
دستِ تو را میطلبید
و خیالی دور
و خیالی نزدیک
باز اما بعد
دلتنگی بود
و دلتنگی بود،،،
.
تپشِ دلتنگی
باز هم خاطرهای
و خیابانِ بلندی که پر از
جایِ خالیِ قدمهایِ تو بود
و هوایی که فقط
دستِ تو را میطلبید
و خیالی دور
و خیالی نزدیک
باز اما بعد
دلتنگی بود
و دلتنگی بود،،،
.
۱.۹k
۰۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.