باز عصر تابستان و

باز عصرِ تابستان و
تپشِ دلتنگی
باز هم خاطره‌ای
و خیابانِ بلندی که پر از
جایِ خالیِ قدم‌هایِ تو بود
و هوایی که فقط
دستِ تو را می‌طلبید
و خیالی دور
و خیالی نزدیک

باز اما بعد
دلتنگی بود
و دلتنگی بود،،،

.
دیدگاه ها (۱)

جواب محبت آدم ها را به موقع بدهید محبت های تاریخ گذشته عطر و...

‏تا تو زندگی هر آدمی نباشی،تا زندگیش رو زندگی نکنی،نمیتونی د...

جمعه ها برای دوست داشتنت کافی نیستاز روی دیوارآجری اشدوست دا...

زندگی؛‌مانند یک پتوی کوتاه است.آن را بالا می‌کشید، انگشت شست...

هنوز ......هنوز در سینه تیر میکشد جای خالی ات دور شدی و به خ...

جای کوچکی برای من بگذاربین همه نگرانی ها و ترس هاچاره ای بین...

خیال بودنت آنقدر شیرین است برای دلم که گاهی اوقاتدست خیالت ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط