بیا با هم حرفهای نارنجی بزنیم مثلا رازهایت را بگو انگار

بیا با هم حرف‌های نارنجی بزنیم مثلا رازهایت را بگو انگار که یک نارنگی را پوست کنده باشند و عطرش هوا را زیبا کرده باشد یا مثلا درد دل کن، بغض‌ات را بشکن؛ انگار که یک انار ترک خورده باشد اصلا نکند از من دلگیر شده باشی؟ بهانه‌ای اگر هست، نگو! نگهش دار تا آخرین روزهای پاییز تا هنگام رسیدن خرمالوها، شاید تا آن روز، با هم به غم امروزمان خندیدیم غم‌های من و تو معتبر نیستند مثل برگ‌های خزان فرو می‌ریزند آنچه اصیل است، شادی‌های ماست که سبز است گیرم که این روزها، دانه‌اش مانده باشد در دل خاک من و تو، جوانه می‌زنیم فصل سوم، موسمِ کم شدن‌هاست از درختان، برگ، از آسمان، باران، از شبانه روز، آفتاب و از آسمان، پرندگان کوچنده! تو اما به من اضافه شو! "پاییز" با همین غافلگیری‌ هاست که زیباست سرزده، سر برس دل به دلت خواهم داد..

#عاشقانہ
#حس_خوب
#آموزنده
#انڪَیزشی

#𝒔𝒂𝒏𝒂𝒛_𝒌𝒉𝒂𝒏𝒐𝒎𝒎
دیدگاه ها (۰)

مادربزرگ می‌گوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مثل...

چقدر من این روزها کافکا رو درک می‌کنم وقتی تو یکی از نامه‌ها...

آذر باید بانویی است با گیسوان طلاییکه هر روز و هر شبدامن نار...

یه جا نوشته بود: دختر بودن مقوله پیچیده‌ای است، ممکنه درست چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط