نازکشیدناسوننیست

#ناز_کشیدن_اسون_نیست
(درخواستی)



کوک:امروز نمیدونم به چه دلیل خیلی حالم بده و آبریزش بینی دارم...
شاید سرما خوردم؟...
تو فکر بودم و غذا رو حاضر میکردم که تهیونگ اومد.....

تهیونگ:کوک؟کجایی؟

کوک:جانم؟من اینجا ته

تهیونگ:غذا درست کردی ممنونممممم فدات شم‌(خوشحال)

کوک:بمونی برام(لبخند)

تهیونگ:من برم لباس عوض کنم بیام نهار

کوک:اوکی منتظرم...

بازم تو فکر رفتم که....

تهیونگ:بیب چیزی شده؟تو فکری؟(تعجب)

کوک:نه چیزی نیست...
شروع کنیم...

تهیونگ:باش...(یه قاشق میخوره)
اوممم چه خوشمزه وقتی شما درست کنی معلومه خوشمزه هست دیگه...(چشمک)

کوک:اوهوم(لبخند)

داشتیم نهار می‌خوردیم که یهو....

کوک:اَچوووووو(عطسه)

تهیونگ:حالت خوبه رنگت پریده مثل گچ شدی....

کوک:نه خوبم هیچی نیست ته

تهیونگ:(🤨)اوک

پرش زمانی به ساعت 6:

کوک:تهیونگگگگ سردههههههههه(داد)

تهیونگ:دو تا پتو گذاشتی.....
حالت خوب نیست طب داری....(نگران)

کوک:میگم خوبم(🤧)

تهیونگ:آره معلومه بیا این دمنوش و بخور(😒)

کوک:باش(همه رو سر کشید)
بزار برم تو اتاق بخوابم....

تهیونگ:بزار کمک کنم...

کوک:بلند شدم و داشتم میرفتم سمت اتاق....

کوک:پتو و بالشم و بیار(عطسه)

تهیونگ:اوکی

داشتم میرفتم سمت اتاق و همین جوری میلرزیدم.....
که پاهام خشک شده و یه لحظه موندم....
و...........................افتادم زمین ‌و بی‌حال رو زمین ولو بودم.......................

تهیونگ:رفتم که پتو و بالششش رو از ‌کاناپه بیارم.....که یهو بیهوش شد و منم سریع دویدم سمتش...

تهیونگ:کوککککککک(داد)
لعنتی....
بزار بریم بیمارستان....(نگران)

کوک:بیمارستان نه(بی جون)

تهیونگ:بیمارستان نه یعنی چی؟
حالت خوب نیست کوک....(نگران)

کوک‌:نهههههههه(بی جون)

ادامه دارد🤍🎀

خوبه؟
دیدگاه ها (۱۳)

فالوشه فرشته های بی بال من🤍🫵🥲✨ @bangtan24

شوهر خواهر🥲🫵....@liya_jimin

#تاج_چهار_فصل👑p¹ویو صبح ساعت 12:یِنا:تو خواب ناز بودم که.......

#آرزویی_رویایی 🦋🎂پارت⁴ماری:عشقمکوک:بیبجینو:کوک؟کوک:جونم بیبم...

پسر کوچولوی من پارت ۴که یهو در صدا خورد...ویو ته : سریع پاشد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط