می دیدمت عاشق طغیانمی چه شد

می دیدمت عاشق طغیانمی، چه شد؟
بانوی من! خیره و حیرانمی! چه شد؟

چشمان تو ‌باعث ایجاد قبله شد
حالا ولی قاتل ایمانمی، چه شد؟

بودی تپش پشت تپش های قلب من
رفتی ولی خسته تر از جانمی، چه شد؟

گم می شدی ساده در آغوش کوچکم
گویا فقط عاشق زندانمی، چه شد؟

می گفتمت قهر خدا را چه می کنی!
می دیدمت عاشق الانمی، چه شد؟

می آمدی ناز تو من را شفا دهد
حالا فقط عامل بحرانمی، چه شد؟

گفتی فقط بر تو قسم ‌می خورم، فقط!
یعنی شما و آیه ی قرآنمی، چه شد؟

خوش می روی با همه ی خاطرات من
اما بگو جمله ی «جانانمی» چه شد؟
دیدگاه ها (۱۳)

⇍از یاد همہ رفتــہ ام⇍ ڪاش از خاطراتــم هم، دور میشدند...

بعضی چیزها را باید بنویسمنه برای اینکه همه بخونن و بگن ...

من همانم، کهزیر غم آوارماما باز میخندم ...

‌بعضی‌وقت‌ها‏می‌خواهی به قلبی پناه ببری؛ ‏شاید تا وقتی که با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط