قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم

قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم ..

من چنان درد کشیدم که خدا ریخت به هم ..

#سیمین_بهبهانی
دیدگاه ها (۳)

یه سفر خوب با آدمایی دوست داشتنی ..تجربه ی خوبی بود ..

no valentain :)

سر کلاس بودیم ..دوستم پی.ام داده به عشقش میگه امروز چه روزیه...

کوتاه ترین قصه ی شب رابه من بگو از زبان تُ می شود خدا را هم...

⁨ برو تا بغضم نشکسته❤️‍🩹ببخشمت !؟یعنی دردایی که کشیدم رو بی‌...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط