برویم ای یار ای یگانهی من


برویم ای یار، ای یگانه‌ی من!
دستِ مرا بگیر!
سخنِ من نه از دردِ ایشان بود،
خود از دردی بود
که ایشان‌اند!

برویم ای یار، ای یگانه‌ی من!
برویم و، دریغا!
به هم‌پاییِ این نومیدیِ خوف‌انگیز
به هم‌پاییِ این یقین
که هر چه از ایشان دورتر می‌شویم
حقیقتِ ایشان را آشکاره‌تر در می‌یابیم!

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۰)

و اما دلتنگ مانده ایمبرای کمی حالِ خوب برای داستانی که انتها...

پاییز کوچک مندنیای سازش همه‌ رنگ­‌هاستبا یکدیگرتا من نگاه شی...

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم،در هوس بال و پرشبی پر...

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

من از بیگانگان دیگر ننالمکه با من هرچه کرد آن آشنا کردحضرت ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط