حرمتها که شکسته شد

حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی
انچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد
انچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
"دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن ان بودی"
راستی حالا که خود را بی خانه کردی
با آوار گیت چه میکنی
شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری...!!!
دیدگاه ها (۳)

تــــــو⬅تمام دارایی منی...تـــو را... تمــــامی تو را...نگا...

زغال‌های خاموش را درکنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود...

یه وقتایی باید رفت...!اونم با پای خودت...!باید جات تو زندگی ...

پیر شدن ربطی به شناسنامه ندارد همین که دیگر میل خرید یک جورا...

حرمتها که شکسته شددیگر نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی آنچه در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط