بسیار زدم لاف تو

بسیار زدم لاف تو
با دشمن و دوست

ای واای به من
گر خجلم بگذاری

✍️مولانا
دیدگاه ها (۵)

چو خندان به سوی من آیی به مهربهاری پر از ارغوان با من است . ...

خدا تو را چگونه تراشید که انحناهای تنت تصویر ِ هوس های من اس...

در ایوانی رو به انتهای باغ اردیبهشتدر زیر سایه سار و مرغان د...

اریفراموش می‌کنیمبیشتر خود را#امیرعلی_قربانی...پ.نمیگه نشسته...

‏مولانا نمیگه دوست دارم! میگه:گر تو گرفتارم کنی،من با گرفتار...

چو دوست تو با دشمن تو بسیار نشست.. دگر بار با اون دوست نباید...

چه گویم از لاف تو که مرا ندیدیچه بگم از لاف توزبانم گر گرفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط