خط دستم امتداد ناگزیر سرنوشت

خط دستم  امتداد ناگزیر سرنوشت
روزگاری هست تنهایم اسیر سرنوشت

عاشقم بر چشم‌های دختران روستا
فال می‌گیرم همیشه پیش پیر سرنوشت

در خطوط دست‌ها و پیچ و تاب زلف‌ها
مانده‌ام از بس دویدم در مسیر سرنوشت

در میان قلعه‌ی متروک در اطراف بلخ
ناگهان بر سینه‌ام خورده است تیر سرنوشت

قسمت عاشق تمام عمر دوری بوده است
هیچ چیزی نیست در دنیا نظیر سرنوشت

#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #عاشقانه #خاص
#ستایش #عشق_جان
#عشقولانه #دلبرانه #جان_دل
🍃🥀🍃
دیدگاه ها (۰)

شیرینی لبهاے تو سوغات بهشت است....ڪَویند ولی مصرف  این قند ح...

چه زیبا می گفت پیرمرد خیاط :زندگی ...هیچوقت اندازه تنم نشد،ح...

✍🏻 کاش من معلم املای تو بودمو دوستت دارم را برایت املا میگفت...

تاوان حرف هايي که نميتوانيم بزنيم ...موهاي سفيدي ست که لابلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط