رز قرمز. p18

ویو ا/ت :
چند ساله گذشته من دارم میرم دانشگاه سال اوله یونگی و من هنوز با همیم اون نیومد دانشگاه و رفت سراغ خوانندگی همه به لطف کوک ماجرای منو یونگی رو همه میدونن راستش رو بخواین خیلی حسودیم میشه که انقدر دختر دورورش ریخته راستی بابام سرمایه دار کمپانی هایب شده و خب میشه گفت تقریبا نصف بیشتر شرکت برای بابامه برای همین از همه چیزه کمپانی خبر دارم و یونگی نمیتونه قالم بزاره .
صبح پاشدم رفتم دوش گرفتم و رفتم سمت اتاقم لباسم رو پوشیدم و همه چیز رو اماده کردم و رفتم و صبحانه خوردم بقیه اعضا رو بجز کوک و شوگا توی دانشگاه میدم البته ساعت کلاس هاشون باهام یکی نبود گوشیم زنگ خورد دیدم یونگیه
یونگی:چاگیا بیا پایین
ا/ت:پایینی اومدم
یونگی : بدو بیا .
رفتم پایین
یونگی : به به بالاخره اومدی
بوسه ای به گونش زدم
یونگی : وای خدایا چه محبت بزرگی
ا/ت: پرو نشو بریم .
یونگی: چشم .
رسیدم دانشگاهو اتفاقی نیفتاد تا کلاسام تموم شد رفتم خونه
بابا : ا/ت دخترم ما داریم میریم مسافرت
ا/ت : عه کجا
بابا : یه جایی دیگه
ا/ت : باشه بهتون خوش بگذره
پدرم اینا راه افتادن و رفتن .
دیدگاه ها (۰)

پروف عوضشد گممم نکنین

رز قرمز p19

رز قرمز. p17

بعضی وقتا ارمی هایی رو میبینم که باخودم فکر میکنم که اینا مگ...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط