انگار می سوزاند آتش خرمنی را

انگار می سوزاند آتش خرمنی را
وقتی که نفرینت بگیرد دامنی را

من فاصله می گیرم از تو ،تا خطر هست
باید رعایت کرد اصول ایمنی را

هم خیری و هم شر، تو که در من شکستی
مرز میان دوستی و دشمنی را

همواره سرگردانی و تعریفی از توست
روحی که هرگز بر نمی تابد تنی را

با یک اشاره محو در تاریکی ات شد
هربار در خود راه دادی روشنی را

این عشق تاثیری ندارد در تو ،انگار
کوبیده ام بر سنگ میخی آهنی را



#جواد_منفرد
دیدگاه ها (۱۴)

#تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی منچه جنونی ، چه نیازی ، چه غ...

میشود کمی راهنمایی کنی ؟مندقیقاچه بگویمبرمیگردی ... ؟#مریم_ق...

اگر عاشق شدی در اوج دلسردی، هنر کردیغریبی را مدد کردی به همد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط