بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ازلاک جیغ تا خدای سعید ((:
داستان زندگی من شاید واستون جالب باشه
پسری 21 ساله هستم از یک خانواده معمولی که میخوام داستان لطف خدا به منو واستون بگم شاید باعث تحول یک نفر و تردید در دل یک نفر بشه که همون واسم کافیه
من تا سن 19 سالگی مثله بیشتر جوانهایی بودم که امروزه کم نیستن فقط دنبال مدو لباسو تیپ کردن و خوشگذرانی و چشمچرانی بودم که اصلا طرف نماز خواندن و خدا و پیغمبر نبودم... و اصلا نمیدونستم این چیزا واسه چی خوبه و کلا جدا از این ماجرا بودم...کوچکترین وقتی که گیر میومد به دوستام زنگ میزدم پیاده یا با ماشین میرفتیم دور دور و دنبال مسخره بازی و مزاحمت واسه دیگران و دنبال هزار کار دیگه
این دنیا کلا منو گرفته بود و خیلی وابسته به این دنیا بودم و همش دنبا هوس بودم و پول ماشین و همه امکاناتم برای گناه کردن من مهیا بود و همش چشم چرانی تیکه انداختن به این و اون و خیلی دنبال دوستی و گرم گرفتن با نامحرم بودم و هرطور حساب کنین من باید به بدترین راه ها کشیده می شدم اما متاسفانه یا خوشبختانه کارهای من در حد همون تیپ بدو چشمچرانی و تیکه انداختن میموند و هر بار سمت گناه میرفتم یک مانعی سر راهم قرار میگرفت انگار یک کسی یه نیرویی چیزی مدام دنبال من بود که نزاره من از این حد کثافت جلوتر برم حتی در حد یک دوستی با دختر... اون موقه من به جایی رسیده بودم که کاملا چشم و گوش بسته بودم و یکدرصدم فک نمیکردم که بابا این حتما یه دلیلی داره و فقط دنبال خوشگذرانی و جوانی بودم...جوانی هوس . جوانی عشقوحال و این چیزام هیچ حالیم نبود
یک روز که با دوستام رفتیم بیرون تو مسیر که راه میرفتیم و بگووبخند حرف از چندتا کلیپ پیش اومد که یه کسی هست خیلی حرفهای عجیب و قریبی میزنه درمورد موزیک شیطانپرستی دلار و...که یکی از دوستام که اونارو دیده بود شروع کرد به تعریف کردن حرفهای اون شخصی که داخل کلیپها دیده بود و ما بعد از شنیدن حرفهاش کلی بهش خندیدیم و مسخرش کردیم که دیوونه شدی...بابا اینا همش چرت و پرته تو چرا باور کردی بزار خوش باشیم یه نگاه به اطرافد بنداز یدونشو نشونمون بده...کلا تو یه فاز دیگه بودیم
یکی دو هفته از اون روز گذشته که ما نذر داشتیم و دوتا از دوستامم اومده بودن و نذری که پخش شد و تموم شد یه گوشه با دوستام وایساده بودیم و بگوبخند که دوستم گفت سی دی کلیپهای اون شخصو واست اوردم بعد نگاه کن که درمورد موسیقی و...چی میگه خودت ببین دروغه یا نه من اصلا واسم مهم نبود و باز کلی بهش خندیدیم منم واسه اینکه دوستم ناراحت نشه و دلش نشکنه سی دی رو ازش گرفتم و دوستام که رفتن اومدم خونه و سی دی رو انداختم یه گوشه از اتاقم...
اون روزم گذشت تا چند روز بعد که خونه تنها بودم و کسی خونه نبود نزدیکاهای عصر بود که حسابی حوصلم سر رفته بود و منم اومدم به دوستام زنگ بزنم که بریم بیرون ولی به هر کدومشون که زنگ میزدم گوشیشون نمیگرفت منم بیخیالشون شدم و تنهایی رفتم بیرون ولی بیرونم باز حالمو خوب نکرد و بعد از یک ساعت برگشتم خونه دیگه شب شده بودم و تنها بودم اومدم تو اتاق که آهنگی و... گوش کنم که چشمم به سی دی دوستم افتاد که گوشه اتاق بود و اومدم ورش داشتم که نگاهشون کنم و گذاشتم رو کامپیوتر که اسم همه فایلا به فارسی نوشته شده بود... استاد رائفی پورموسیقی.استاد رائفی پور دلار.استاد رائفی پور و...
اول از هم اومدم کلیپ استاد رائفی پور موسیقی رو نگاه کردم که در اون کلیپ استاد رائفی پور توضیح میداد که پیامهای شیطانیی در پشت پرده این موسیقی ها هست که بدونه اینکه طرف متوجه بشه اون پیامهارو به خورد ناخوداگاه آدم میدن و چند مورد موسقی مثلازده بود که پیامهای شیطانی دارن و این خیلی واسم جالب بود و توجه منو به خودش جلب کرد و باعث شد دنباله حرفهاشونو بگیرم وشروع کنم به دیدن همه کلیپها همینطور کلیپ دلار و... که جالب بودن واسم و دیگه داشتم به کلیپهای آخر میرسیدم که یکی از کلیپها به اسم استاد رائفی پورامامزمان بود که شروع کردم به دیدن اون سخنرانی که همینکه حرفهای اولو شنیدم یه حال عجیبی شدم (حتی الان که دارم حرفامو واستون مینویسم یاد اون حس که میوفتم تپش قلب میگیرم و اشک میاد تو چشمام) همینطور که داشتم اون حرفارو میشنیدم بغض گلومو گرفته بود..که یک آن شنیدم گفت... هرکس که امام زمانشو نشناسه و بمیره به مرگ جاهلیت مرده و ما آدما با هر گناه و کار نا پسندی که میکنیم یک سیلی به امام زمان میزنیم...آخ پا حرفاش دلم شیکست گفتم واااااااااای یک عمره که دارم با گناهام به امام زمان سیلی میزنم که دیگه نتونستم جلو بغضمو بگیرم و بغضم ترکید حاااااالا منم خونه تنهااا هی فکر گناهااام هی فکر سیلیهای امام زمااان آی گریه آی زجه میزدم ای خدا منو ببخش امامزمان منو ببخش امامزمان دستمو بگیر غلت کرد
ازلاک جیغ تا خدای سعید ((:
داستان زندگی من شاید واستون جالب باشه
پسری 21 ساله هستم از یک خانواده معمولی که میخوام داستان لطف خدا به منو واستون بگم شاید باعث تحول یک نفر و تردید در دل یک نفر بشه که همون واسم کافیه
من تا سن 19 سالگی مثله بیشتر جوانهایی بودم که امروزه کم نیستن فقط دنبال مدو لباسو تیپ کردن و خوشگذرانی و چشمچرانی بودم که اصلا طرف نماز خواندن و خدا و پیغمبر نبودم... و اصلا نمیدونستم این چیزا واسه چی خوبه و کلا جدا از این ماجرا بودم...کوچکترین وقتی که گیر میومد به دوستام زنگ میزدم پیاده یا با ماشین میرفتیم دور دور و دنبال مسخره بازی و مزاحمت واسه دیگران و دنبال هزار کار دیگه
این دنیا کلا منو گرفته بود و خیلی وابسته به این دنیا بودم و همش دنبا هوس بودم و پول ماشین و همه امکاناتم برای گناه کردن من مهیا بود و همش چشم چرانی تیکه انداختن به این و اون و خیلی دنبال دوستی و گرم گرفتن با نامحرم بودم و هرطور حساب کنین من باید به بدترین راه ها کشیده می شدم اما متاسفانه یا خوشبختانه کارهای من در حد همون تیپ بدو چشمچرانی و تیکه انداختن میموند و هر بار سمت گناه میرفتم یک مانعی سر راهم قرار میگرفت انگار یک کسی یه نیرویی چیزی مدام دنبال من بود که نزاره من از این حد کثافت جلوتر برم حتی در حد یک دوستی با دختر... اون موقه من به جایی رسیده بودم که کاملا چشم و گوش بسته بودم و یکدرصدم فک نمیکردم که بابا این حتما یه دلیلی داره و فقط دنبال خوشگذرانی و جوانی بودم...جوانی هوس . جوانی عشقوحال و این چیزام هیچ حالیم نبود
یک روز که با دوستام رفتیم بیرون تو مسیر که راه میرفتیم و بگووبخند حرف از چندتا کلیپ پیش اومد که یه کسی هست خیلی حرفهای عجیب و قریبی میزنه درمورد موزیک شیطانپرستی دلار و...که یکی از دوستام که اونارو دیده بود شروع کرد به تعریف کردن حرفهای اون شخصی که داخل کلیپها دیده بود و ما بعد از شنیدن حرفهاش کلی بهش خندیدیم و مسخرش کردیم که دیوونه شدی...بابا اینا همش چرت و پرته تو چرا باور کردی بزار خوش باشیم یه نگاه به اطرافد بنداز یدونشو نشونمون بده...کلا تو یه فاز دیگه بودیم
یکی دو هفته از اون روز گذشته که ما نذر داشتیم و دوتا از دوستامم اومده بودن و نذری که پخش شد و تموم شد یه گوشه با دوستام وایساده بودیم و بگوبخند که دوستم گفت سی دی کلیپهای اون شخصو واست اوردم بعد نگاه کن که درمورد موسیقی و...چی میگه خودت ببین دروغه یا نه من اصلا واسم مهم نبود و باز کلی بهش خندیدیم منم واسه اینکه دوستم ناراحت نشه و دلش نشکنه سی دی رو ازش گرفتم و دوستام که رفتن اومدم خونه و سی دی رو انداختم یه گوشه از اتاقم...
اون روزم گذشت تا چند روز بعد که خونه تنها بودم و کسی خونه نبود نزدیکاهای عصر بود که حسابی حوصلم سر رفته بود و منم اومدم به دوستام زنگ بزنم که بریم بیرون ولی به هر کدومشون که زنگ میزدم گوشیشون نمیگرفت منم بیخیالشون شدم و تنهایی رفتم بیرون ولی بیرونم باز حالمو خوب نکرد و بعد از یک ساعت برگشتم خونه دیگه شب شده بودم و تنها بودم اومدم تو اتاق که آهنگی و... گوش کنم که چشمم به سی دی دوستم افتاد که گوشه اتاق بود و اومدم ورش داشتم که نگاهشون کنم و گذاشتم رو کامپیوتر که اسم همه فایلا به فارسی نوشته شده بود... استاد رائفی پورموسیقی.استاد رائفی پور دلار.استاد رائفی پور و...
اول از هم اومدم کلیپ استاد رائفی پور موسیقی رو نگاه کردم که در اون کلیپ استاد رائفی پور توضیح میداد که پیامهای شیطانیی در پشت پرده این موسیقی ها هست که بدونه اینکه طرف متوجه بشه اون پیامهارو به خورد ناخوداگاه آدم میدن و چند مورد موسقی مثلازده بود که پیامهای شیطانی دارن و این خیلی واسم جالب بود و توجه منو به خودش جلب کرد و باعث شد دنباله حرفهاشونو بگیرم وشروع کنم به دیدن همه کلیپها همینطور کلیپ دلار و... که جالب بودن واسم و دیگه داشتم به کلیپهای آخر میرسیدم که یکی از کلیپها به اسم استاد رائفی پورامامزمان بود که شروع کردم به دیدن اون سخنرانی که همینکه حرفهای اولو شنیدم یه حال عجیبی شدم (حتی الان که دارم حرفامو واستون مینویسم یاد اون حس که میوفتم تپش قلب میگیرم و اشک میاد تو چشمام) همینطور که داشتم اون حرفارو میشنیدم بغض گلومو گرفته بود..که یک آن شنیدم گفت... هرکس که امام زمانشو نشناسه و بمیره به مرگ جاهلیت مرده و ما آدما با هر گناه و کار نا پسندی که میکنیم یک سیلی به امام زمان میزنیم...آخ پا حرفاش دلم شیکست گفتم واااااااااای یک عمره که دارم با گناهام به امام زمان سیلی میزنم که دیگه نتونستم جلو بغضمو بگیرم و بغضم ترکید حاااااالا منم خونه تنهااا هی فکر گناهااام هی فکر سیلیهای امام زمااان آی گریه آی زجه میزدم ای خدا منو ببخش امامزمان منو ببخش امامزمان دستمو بگیر غلت کرد
۱۲.۰k
۱۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.