داستان امشب...
#داستان_امشب...
#با_لهجه_یزدی
️ از داداشم پرسیدم بدترین دردا تو دنیا چیشیه؟
گفت ؛ درد دندون و داشتن زن بد ...؟
مادر جون داش جلو اتاق رد مشد
سر کِرد تو اتاق وگفت :
نا مادراینا دردکوچیکوکه
درد گُنده ترم هَه
دندونا میتونی بکشی و از دردش خلاص شی
زن بدم خو مری همونطوری که عقد کردی طلاقش مِدی ووالسلام
مادرجون قربونت شم. بدترین دردا چَش درده و داشتن بچه نادون وناکاردون
نه مشه چش را بکنی بندازی دور و خوددا کور کنی
نه مشه بچه نا اهل را تو خونه درش کنی یا بگی این دیه بچه من نیس
آخِر آدم نمیتونه خو تکه جگرش بکنه وبندازه جلو سگ بگه بخور
خدا نصیب هیشکه نکنه گیر اولاد نا اهل بیوفته
که مثل پرن آتیشی ممونه
برمکنی میسوزی
درمکنی میسوزی..
#با_لهجه_یزدی
️ از داداشم پرسیدم بدترین دردا تو دنیا چیشیه؟
گفت ؛ درد دندون و داشتن زن بد ...؟
مادر جون داش جلو اتاق رد مشد
سر کِرد تو اتاق وگفت :
نا مادراینا دردکوچیکوکه
درد گُنده ترم هَه
دندونا میتونی بکشی و از دردش خلاص شی
زن بدم خو مری همونطوری که عقد کردی طلاقش مِدی ووالسلام
مادرجون قربونت شم. بدترین دردا چَش درده و داشتن بچه نادون وناکاردون
نه مشه چش را بکنی بندازی دور و خوددا کور کنی
نه مشه بچه نا اهل را تو خونه درش کنی یا بگی این دیه بچه من نیس
آخِر آدم نمیتونه خو تکه جگرش بکنه وبندازه جلو سگ بگه بخور
خدا نصیب هیشکه نکنه گیر اولاد نا اهل بیوفته
که مثل پرن آتیشی ممونه
برمکنی میسوزی
درمکنی میسوزی..
۱.۲k
۲۷ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.