از گفت و گو با درختان قدیمی

از گفت و گو با درختان قدیمی
به غمگینی بر می گردم
از گفت و گو با ولگردها
و گفت و گوی مبهم با دختران سرتراشیده

گناهی اگر هست باید که تقسیم شود

که زندگی به خاطر کسی
عوض نمی کند رسم اش را
و من که در شنیدن بعضی خبرها
چون در سپیده هایی
به ناگهان سپید می شود مویم


#هرمز_علیپور
دیدگاه ها (۲۶)

از ماهلکه ای بر پنجره مانده استاز تمام آب های جهانقطره ای بر...

و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!من مرده گان بیشماری رادیده امکه ر...

جنبشِ شاخه‌ییاز جنگلی خبر می‌دهدو رقصِ لرزانِ شمعی ناتواناز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط