پدرم کارگر بود

پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز می خواند
خدا
از دست هایش خجالت می کشید!!
دیدگاه ها (۸)

دختر شیخ! بهار آمده غم جایز نیستبه دو ابروی کجت این همه خم ج...

مادرم سفره ی دلش را پهن کرد هفت سین بود مثل سیر و سرکه می جو...

بی خیال راس ساعت بودن تبریک و ماچ می شود زودی دهی عیدی لب ها...

حالاﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ....ﺍﺻﻠﻦ ﻫﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ...

فلانی نماز نمیخواند

اذان نگو بلال

به.عشق.پدر.خدایا...پدرم ستون خانواده وآرامش دل من استتکیه گا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط