ﺗﺎ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﻢ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﻧﺬﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ
ﺟﺎﯼ ﺩﻝ، ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ، ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﭼﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ، ﮔﻔﺖ ﻣﯽﭼﺴﺒﺪ ﭼﻘﺪﺭ !
ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﻋﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﺍﺳﺘﺠﺎﺑﺖ ﺷﺪ ﭼﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﻥﺷﺐ ﻭﻟﯽ
ﺑﯽ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﭘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﯽﺩﻋﺎ ﺑﯽﺍﺑﺮ ﻫﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺩﯾﺪ ﺍﺷﮑﻢ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
دیدگاه ها (۹)

یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهریچه کسی میداند؟؟؟که تو در پی...

تست چشم ..چه عددی را می بینید ؟؟

#آخرین_پست_اینستاگرامآیا #صادرات_انقلاب_خدمات_پس_از_فروش_ندا...

دست تقدیر است ...گاهی می نویسد از فراق- خوب یا بد -کار دنیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط