زن است دیگر
زن است دیگر...
چشمش که به شمعدانی ها بیفتد
شاعر میشود...
آبچکان را برمیدارد و شعری میسازد از
صدای قطره های آب...
میرود جلوی آینه،نگاهی به گودیِ زیر چشمش میکند و بیخیال میشود...
خطِ چشمش را بر میدارد و نقاشی ای بر روی چشمانش میکشد....
دوباره میشود همان دخترِ زیبای قبل...
غم هایش را در گلدانِ شمعدانی جا میگذارد و هر روز به آن آب میدهد تا یادش نرود گاهی غم ها چه ثمره های زیبایی میتوانند داشته باشند...
چشمش که به شمعدانی ها بیفتد
شاعر میشود...
آبچکان را برمیدارد و شعری میسازد از
صدای قطره های آب...
میرود جلوی آینه،نگاهی به گودیِ زیر چشمش میکند و بیخیال میشود...
خطِ چشمش را بر میدارد و نقاشی ای بر روی چشمانش میکشد....
دوباره میشود همان دخترِ زیبای قبل...
غم هایش را در گلدانِ شمعدانی جا میگذارد و هر روز به آن آب میدهد تا یادش نرود گاهی غم ها چه ثمره های زیبایی میتوانند داشته باشند...
- ۷.۷k
- ۰۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط