دو پارتی جیهوپ 🙃❣️....
دو پارتی جیهوپ 🙃❣️....
یک پنج روزی میشد که مطمئن شده بودم یک نی نی تو شکمم دارم خیلی از این موضوع خوشحال بودمو امروز همون روزی بودکه قرار بود جیهوپ بفهمه قراره باباشه
سوکیونگ: زنگی به جیهوپ زدم که بعده چند بوق جواب داد..
«الو هوپیی»
جیهوپ: سلاممم کیوتم
سوکیونگ: امروز زودتر میای؟
میخوام زود شام بخورم
جیهوپ: باشه گلم ساعت چند بیام؟!
سوکیونگ: عااا هفت خوبه
«باشه»
قطع کردمو رفتم شروع به تمیز کردن خونه شدم یک شام خوشمزه درست کردمو لباسی صورتی رنگ پوشیدم، رژی کمرنگ به لبام زدم و ادکلنی که جیهوپ برای روزه تولدم خریده بود رو زدم با صدای در به خودم اومدم
«سلاممم»
جیهوپ: واو سلام عااا چه خوشگل شدی
سوکیونگ: یعنی نبودممم؟؟
جیهوپ: نه هانی بودی بیشتر شدی نمیزاری بیام تو؟
سوکیونگ: چراا بیا
جیهوپ: اوو خبرایی هست؟؟
سوکیونگ: تا لباساتو عوض کنی بت میگم
جیهوپ: باشه
رفتم تو اتاق و با سرعت لباسامو عوض کردم خیلی مشتاق بودم ببینم چه خبری قراره بهم بده
«خببب بیبی من اومدم چی شده؟؟»
سوکیونگ: بیا بشین بهت میگم
جیهوپ: وایی چقده غذا...
بعد از خوردن غذا و حرف زدن با سوکیونگ درباری شرکت دل تو دلم نبود که بفهمم قراره چه خبری بهم بده...
«خبببب بگووو دیگههه»
سوکیونگ:
هوپی ببین...
قراره سرمون به یک چیزای گرم بشه قراره توی این خونه پر بشه از صداهایی بچمون ما دوتا قراره مامان بابا بشیم:)
جیهوپ: بگووو بگووو راستتت میگییییی «ذوق»
سوکیونگ: راست میگم عشقم
جیهوپ: واییییی خداااااااا ما قراره یک نی نی داشته باشیممم
سوکیونگ: هه ارییی عزیزم«خنده»
جیهوپ: اسمشو چی بذاریم؟؟؟
دختره یا پسررر واییییی خوداااا
سوکیونگ: ههییی هوپی اروم باش بیا بغلممم......................
امروز فهمیدیم بچمون دختره جیهوپ خیلی خوشحال بود
ـــــــــــــــــــــــــــ
حمایت ❣️؟
یک پنج روزی میشد که مطمئن شده بودم یک نی نی تو شکمم دارم خیلی از این موضوع خوشحال بودمو امروز همون روزی بودکه قرار بود جیهوپ بفهمه قراره باباشه
سوکیونگ: زنگی به جیهوپ زدم که بعده چند بوق جواب داد..
«الو هوپیی»
جیهوپ: سلاممم کیوتم
سوکیونگ: امروز زودتر میای؟
میخوام زود شام بخورم
جیهوپ: باشه گلم ساعت چند بیام؟!
سوکیونگ: عااا هفت خوبه
«باشه»
قطع کردمو رفتم شروع به تمیز کردن خونه شدم یک شام خوشمزه درست کردمو لباسی صورتی رنگ پوشیدم، رژی کمرنگ به لبام زدم و ادکلنی که جیهوپ برای روزه تولدم خریده بود رو زدم با صدای در به خودم اومدم
«سلاممم»
جیهوپ: واو سلام عااا چه خوشگل شدی
سوکیونگ: یعنی نبودممم؟؟
جیهوپ: نه هانی بودی بیشتر شدی نمیزاری بیام تو؟
سوکیونگ: چراا بیا
جیهوپ: اوو خبرایی هست؟؟
سوکیونگ: تا لباساتو عوض کنی بت میگم
جیهوپ: باشه
رفتم تو اتاق و با سرعت لباسامو عوض کردم خیلی مشتاق بودم ببینم چه خبری قراره بهم بده
«خببب بیبی من اومدم چی شده؟؟»
سوکیونگ: بیا بشین بهت میگم
جیهوپ: وایی چقده غذا...
بعد از خوردن غذا و حرف زدن با سوکیونگ درباری شرکت دل تو دلم نبود که بفهمم قراره چه خبری بهم بده...
«خبببب بگووو دیگههه»
سوکیونگ:
هوپی ببین...
قراره سرمون به یک چیزای گرم بشه قراره توی این خونه پر بشه از صداهایی بچمون ما دوتا قراره مامان بابا بشیم:)
جیهوپ: بگووو بگووو راستتت میگییییی «ذوق»
سوکیونگ: راست میگم عشقم
جیهوپ: واییییی خداااااااا ما قراره یک نی نی داشته باشیممم
سوکیونگ: هه ارییی عزیزم«خنده»
جیهوپ: اسمشو چی بذاریم؟؟؟
دختره یا پسررر واییییی خوداااا
سوکیونگ: ههییی هوپی اروم باش بیا بغلممم......................
امروز فهمیدیم بچمون دختره جیهوپ خیلی خوشحال بود
ـــــــــــــــــــــــــــ
حمایت ❣️؟
۴۰.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.