وقتی میخواهمت باید باشی
.
وقتـی میخـواهـمت باید بـاشــی ..
نه اینـکه به صدایـت اکـتـفا کنـم ..
نمیخـواهـم صدای نفس نفس زدنـت را پشـت گوشـی بشـنـوم و نداشتـنـت را بـا خـود مـرور کنـم ..
نمیخـواهم عادت کنم بـه هم اغوشی خیالی ..
وقتـی میشـود باشی ، پس بـاید بیایی ..
مـرا بـبـینی ..
خـواستنـم را درک کنـی ..
دستانم را لمس کنی ..
و لـب هـایم را ..
بایـد گوش کنی به داد و بیـداد هایـم وقـتی از مـن دوری ..
وقتی بهـانه ات را میگیرم ..
لعـنتی باید درکـم کنی ..
آرامـم کنـی ..
با هـمان کـلـمه ی هـمیشگی ..
همان که میـدانی از خود بیخود میشوم ..
باید بگویی عاشـقـم هستی ..
دستـان لـرزانم را ببین ..
نفس گرفتـه ام را ببین ..
همه یک چیز میخـواهـند ..
تو را ، بودنت را ، خـواستن تو را ..
پس چـرا نمـیایی ؟!
این را بفـهـم .. !
نباشـی نابـود میشوم .
.
وقتـی میخـواهـمت باید بـاشــی ..
نه اینـکه به صدایـت اکـتـفا کنـم ..
نمیخـواهـم صدای نفس نفس زدنـت را پشـت گوشـی بشـنـوم و نداشتـنـت را بـا خـود مـرور کنـم ..
نمیخـواهم عادت کنم بـه هم اغوشی خیالی ..
وقتـی میشـود باشی ، پس بـاید بیایی ..
مـرا بـبـینی ..
خـواستنـم را درک کنـی ..
دستانم را لمس کنی ..
و لـب هـایم را ..
بایـد گوش کنی به داد و بیـداد هایـم وقـتی از مـن دوری ..
وقتی بهـانه ات را میگیرم ..
لعـنتی باید درکـم کنی ..
آرامـم کنـی ..
با هـمان کـلـمه ی هـمیشگی ..
همان که میـدانی از خود بیخود میشوم ..
باید بگویی عاشـقـم هستی ..
دستـان لـرزانم را ببین ..
نفس گرفتـه ام را ببین ..
همه یک چیز میخـواهـند ..
تو را ، بودنت را ، خـواستن تو را ..
پس چـرا نمـیایی ؟!
این را بفـهـم .. !
نباشـی نابـود میشوم .
.
- ۶۸۷
- ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط