سلطنت بی پایان پارت 19
سلطنت بی پایان پارت 19
شوگا تهیونگ اصلا نزد منو نگران نباش شوگا می خواد جای نونهیا رو بدونه گفتم توقع نگفتی داهیون گفت نه چی فکر کردی من هیچ وقت توونونهیا رو به کسی نمیفروشند گفتم ممنون بیا غذا بخور داهیون گفت نه نمیخورم تهیونگ گفت که بهم غذا بدن منم خوردم گفتم پس گشنه نیستی که سرباز گفت خانم زود بیاین بیرون من داهیون رو بغل کردم گفتم تو بهترین برادر ناتنی هستی بعد رفتم از اونجا بیرون رفتم خونه با پاپکسی بازی کردم بهش غذاشو دادم غذای سگو تهیونگ تصوری زنگ زد تو تلویزیون داشتیم حرف میزدیم تهیونگ گفت خوبی بیبی ببخشید که شب نمی تونم بیام پیشت گفتم نه اشکالي نداره تهیونگ گفت چکار کردی گفتم هیچ کار با پاپکسی بازی کردم چیهوپ گفت سلام زن داداش گفتم سلام چیهوپ خوبی چیهوپ گفت می خوای جنهو بیاد پیشت گفتم نه نمی خواد زحمت بکشی پیش منه جنهو گفت سلام عزیزم چیهوب گفت کی رفتی پیش جیسونگ جنهو از صبح اینجام تهیونگ گفت خیالم راحته که تو پیش جیسونگی چون اون می تونه با اسلحه کار کنه وکسی خواست اذیتش کنه درجا میکشتش ۰😵گفتم واقعا چرا به من یاد نمی تهیونگ کیم تهیونگ خندید گفت بیام یادت میدم گفتم باشه کی میای 🤓جونگکوک گفت زن داداش من بهت یاد میدم گفتم باشه ببینیم کی بهتر یاد میده 😎 بعد جنهو گفت غذا آماده شد همونطوری که گفتی 🍲🍱من گفتم باشه بعد له تهیونگ گفتم که باید برم غذا بخورم خوب بخوابی تهیونگ باشه توهم خوب به خوابی فردا میبینمت و بهت یاد میدم تفنگو جونگکوک گفت نه من یاد میدم با خنده بعد در رفت تهیونگ گفت الان میکشمت خندیدم بعد خداحافظی کردم رفتم با جنهو غدا خوردیم بعد اون رفت تو اتاق منم رفتم اتاق تهیونگو خودم تو تخت دراز کشیم گفتم الان تهیونگ چکار میکنه ☹️ اگه الان بود بغلم کرده بود گوشیمو برداشتم دیدم که تهیونگ بهم پیام داده گفت خوابیدی منم جواب دادم نه خوابم نمیبره تهیونگ گفت چرا گفتم دلم برات تنگ شده تهیونگ گفت یه روزه که پیشت نبودم پس چطوری میموندی گفتم باشه بابا تهیونگ گفت ناراحت شدی گفتم آره 😠تهیونگ گفت چی می خوای برات بگیرم تا ناراحت نباشی گفتم هیچی نمی خوام تهیونگ
گفت باشه چرا عصبی میشی فردا میبینمت وقتی دیدمت یه جوری بغلت میکنم که بترکی گفتم باشه من دیگه بخوابم تهیونگ گفت آره زود بخواب 😴 منم خوابیدم صبح که بیدار شودم دیدم داهیون تو اتاقه گفتم تو اینجا چی کار میکنی داهیون گفت باید از اینجا برید گفتم چرا باید بریم داهیون گفت جینهو داره میاد اینجا تا تو و جنهو رو بکشی گفتم چرا من که با اون کاری نکردم داهیون گفت اون از تهیونگ خوشش میومد وقتی دید که تهیونگ تو رو دوست داره
ازت بعدش آمد نفرتش از صورتش میومد تهیونگ آمد خونه وقتی دید که داهیون اتاقه گفت تو اینجا چه غلطی میکنی گفتم باید از اینجا بریم تهیونگ گفت من باتو حرف نزد حالا باس توهم دارم کاری میکنم که نتونی راه بری گفتم نه تو اشتباه میکنی جینهو داره میاد اینجا که منو بکشه تهیونگ گفت این چین که میگی گفتم قسم میخورم باید همه گیمون بریم که یه تیر به دست تهیونگ خورد جینهو از ساختمون جلوی زد
تهیونگ بازوش خون میومد که داهیون گفت برید همین الان من بازوی تهیونگ رو بستم بعد رفتیم همه رو خبر کردیم سوار ماشین شودیم گفتم دستت درد میکنه تهیونگ گفت نه خوبه نگران نباش من کت تهیونگ رو و گریه کردم گفتم چرا آمد جلوی من هان چرا نزاشتی به من بخوره که بمیرم 😭😭تهیونگ گفت گریه نکن مگه میزاشتم اتفاقی برات بیوفته آخه من چطور آدمیم که بزارم کسی به اموال من صدمه بزنه دستشو به موهام کشید 😣بازوی تهیونگ خیلی خونریزی کرده بو وقتی به خونه خواهرتهیونگ یعنی مافیای بزرگ جهان رسیدیم همه چی ترسناک تر از قبل بود تهیونگ من پیاده شودیم من رفتم زود تو اتاق تهیونگ و وسایل کمک های اولیه رو آوردم کت تهیونگ در آوردم و پیرهنش رو جر دادم به تهیونگ گفتم یه کمی درد داره باشه بعد دستکش پوشیدم و با گیچی زخم تهیونگ رو نگه داشتم تهیونگ دستشو محکم مشت کرده بود گفتم زود تموم میشه بعد با عنبور تیر رو از بازوش کشیدم بیرون تهیونگ یه داد کشید گفتم کار سختش تموم شد تهیونگ گفت 😷خیلی درد میکنه گفتم باید بخیه ضدعفونی کنم بعد استراحت کنی تهیونگ گفت باشه بعد نخ آماده کردم و به تهیونگ گفتم اگه درد کرد بگو باشه تهیونگ گفت مگه بچم اصلا درد نداره یه بوس به لبش کردم کوچولو گفتم میدونم تو خیلی سر سختی بعد زخم گلوله رو با نخ بخیه زدم تهیونگ خیلی دردش میومد من یکمی میموندم بعد میدوخت بعد که بخیه زدنم تموم شد با باند بستم بعد بهش یه قرص دادم گفتم خیلی درد کرد بخور تهیونگ گفت نه می خوام با تو بخوابم گفتم🩹
چون دیروز نزاشته بودم این پارتو زیاد نوشتم
لایک کامنت یادت نره بیب🥺
شوگا تهیونگ اصلا نزد منو نگران نباش شوگا می خواد جای نونهیا رو بدونه گفتم توقع نگفتی داهیون گفت نه چی فکر کردی من هیچ وقت توونونهیا رو به کسی نمیفروشند گفتم ممنون بیا غذا بخور داهیون گفت نه نمیخورم تهیونگ گفت که بهم غذا بدن منم خوردم گفتم پس گشنه نیستی که سرباز گفت خانم زود بیاین بیرون من داهیون رو بغل کردم گفتم تو بهترین برادر ناتنی هستی بعد رفتم از اونجا بیرون رفتم خونه با پاپکسی بازی کردم بهش غذاشو دادم غذای سگو تهیونگ تصوری زنگ زد تو تلویزیون داشتیم حرف میزدیم تهیونگ گفت خوبی بیبی ببخشید که شب نمی تونم بیام پیشت گفتم نه اشکالي نداره تهیونگ گفت چکار کردی گفتم هیچ کار با پاپکسی بازی کردم چیهوپ گفت سلام زن داداش گفتم سلام چیهوپ خوبی چیهوپ گفت می خوای جنهو بیاد پیشت گفتم نه نمی خواد زحمت بکشی پیش منه جنهو گفت سلام عزیزم چیهوب گفت کی رفتی پیش جیسونگ جنهو از صبح اینجام تهیونگ گفت خیالم راحته که تو پیش جیسونگی چون اون می تونه با اسلحه کار کنه وکسی خواست اذیتش کنه درجا میکشتش ۰😵گفتم واقعا چرا به من یاد نمی تهیونگ کیم تهیونگ خندید گفت بیام یادت میدم گفتم باشه کی میای 🤓جونگکوک گفت زن داداش من بهت یاد میدم گفتم باشه ببینیم کی بهتر یاد میده 😎 بعد جنهو گفت غذا آماده شد همونطوری که گفتی 🍲🍱من گفتم باشه بعد له تهیونگ گفتم که باید برم غذا بخورم خوب بخوابی تهیونگ باشه توهم خوب به خوابی فردا میبینمت و بهت یاد میدم تفنگو جونگکوک گفت نه من یاد میدم با خنده بعد در رفت تهیونگ گفت الان میکشمت خندیدم بعد خداحافظی کردم رفتم با جنهو غدا خوردیم بعد اون رفت تو اتاق منم رفتم اتاق تهیونگو خودم تو تخت دراز کشیم گفتم الان تهیونگ چکار میکنه ☹️ اگه الان بود بغلم کرده بود گوشیمو برداشتم دیدم که تهیونگ بهم پیام داده گفت خوابیدی منم جواب دادم نه خوابم نمیبره تهیونگ گفت چرا گفتم دلم برات تنگ شده تهیونگ گفت یه روزه که پیشت نبودم پس چطوری میموندی گفتم باشه بابا تهیونگ گفت ناراحت شدی گفتم آره 😠تهیونگ گفت چی می خوای برات بگیرم تا ناراحت نباشی گفتم هیچی نمی خوام تهیونگ
گفت باشه چرا عصبی میشی فردا میبینمت وقتی دیدمت یه جوری بغلت میکنم که بترکی گفتم باشه من دیگه بخوابم تهیونگ گفت آره زود بخواب 😴 منم خوابیدم صبح که بیدار شودم دیدم داهیون تو اتاقه گفتم تو اینجا چی کار میکنی داهیون گفت باید از اینجا برید گفتم چرا باید بریم داهیون گفت جینهو داره میاد اینجا تا تو و جنهو رو بکشی گفتم چرا من که با اون کاری نکردم داهیون گفت اون از تهیونگ خوشش میومد وقتی دید که تهیونگ تو رو دوست داره
ازت بعدش آمد نفرتش از صورتش میومد تهیونگ آمد خونه وقتی دید که داهیون اتاقه گفت تو اینجا چه غلطی میکنی گفتم باید از اینجا بریم تهیونگ گفت من باتو حرف نزد حالا باس توهم دارم کاری میکنم که نتونی راه بری گفتم نه تو اشتباه میکنی جینهو داره میاد اینجا که منو بکشه تهیونگ گفت این چین که میگی گفتم قسم میخورم باید همه گیمون بریم که یه تیر به دست تهیونگ خورد جینهو از ساختمون جلوی زد
تهیونگ بازوش خون میومد که داهیون گفت برید همین الان من بازوی تهیونگ رو بستم بعد رفتیم همه رو خبر کردیم سوار ماشین شودیم گفتم دستت درد میکنه تهیونگ گفت نه خوبه نگران نباش من کت تهیونگ رو و گریه کردم گفتم چرا آمد جلوی من هان چرا نزاشتی به من بخوره که بمیرم 😭😭تهیونگ گفت گریه نکن مگه میزاشتم اتفاقی برات بیوفته آخه من چطور آدمیم که بزارم کسی به اموال من صدمه بزنه دستشو به موهام کشید 😣بازوی تهیونگ خیلی خونریزی کرده بو وقتی به خونه خواهرتهیونگ یعنی مافیای بزرگ جهان رسیدیم همه چی ترسناک تر از قبل بود تهیونگ من پیاده شودیم من رفتم زود تو اتاق تهیونگ و وسایل کمک های اولیه رو آوردم کت تهیونگ در آوردم و پیرهنش رو جر دادم به تهیونگ گفتم یه کمی درد داره باشه بعد دستکش پوشیدم و با گیچی زخم تهیونگ رو نگه داشتم تهیونگ دستشو محکم مشت کرده بود گفتم زود تموم میشه بعد با عنبور تیر رو از بازوش کشیدم بیرون تهیونگ یه داد کشید گفتم کار سختش تموم شد تهیونگ گفت 😷خیلی درد میکنه گفتم باید بخیه ضدعفونی کنم بعد استراحت کنی تهیونگ گفت باشه بعد نخ آماده کردم و به تهیونگ گفتم اگه درد کرد بگو باشه تهیونگ گفت مگه بچم اصلا درد نداره یه بوس به لبش کردم کوچولو گفتم میدونم تو خیلی سر سختی بعد زخم گلوله رو با نخ بخیه زدم تهیونگ خیلی دردش میومد من یکمی میموندم بعد میدوخت بعد که بخیه زدنم تموم شد با باند بستم بعد بهش یه قرص دادم گفتم خیلی درد کرد بخور تهیونگ گفت نه می خوام با تو بخوابم گفتم🩹
چون دیروز نزاشته بودم این پارتو زیاد نوشتم
لایک کامنت یادت نره بیب🥺
۱۰.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.