توتالیتاریانیسم
توتالیتاریانیسم
توتالیتاریانیسم (حکومت جمعی) نام فلسفه و حکومتی است که در کلیه شئون زندگی فرد دخالت کرده و آن را تنظیم و برای آن وضع مقررات می کند،و ممکن است این دخالت به نفع یک گروه کوچک یا یک طبقه یا کل جمعیت باشد.
دولت توتالیتر وجود گروه ها یا افرادی را که از حوزه قضاوت و نظارت آن خارج باشند و یا وظیفه مشخصی در پیشرفت هدف دولت نداشته باشند تجویز و تحمل نمی کند.
حکومت های توتالیتر وجود و استمرار خود را به وسیله تشکیل یک دستگاه مجهز و گسترده پلیس سری و به کار بردن روش های تروریستیک و از میان بردن هر نوع انتقاد و بحث راجع به طبیعت حکومت و روش دولت و سنجش شایستگی پیشوایان حکومت تامین می کنند.پیرو این شیوه ممنوعیت آزادی بیان و مطبوعات و اجتماعات نیز ایجاد می گردد.
از ویژگی های بارز و اساسی توتالیتاریانیسم ایجاد فرهنگ دستوری و آموزشگاه های دولتی تابع نقشه و طرح دولت است تا جوانان را از سنین کودکی متحدالشکل سیاسی یا مذهبی در جامعه به نفع حکومت تحت تلقین قرار دهند.
واژگان مترادف:
کولکتیویسم
ابسولوتیسم
اتوکراسی
اتوریتاریانیسم
دیکتاتوری
دسپوئیسم (استبداد)
اگر چه دو واژه توتالیتاریانیسم و کولکتیویسم غالبا به جای یکدیگر استعمال می شوند اما توتالیتاریانیسم واژه ای عام تر از کولکتیویسم است.
توتالیتاریانیسم اعتقاد به وجود و دخالت دیکتاتوری در همه موارد زندگی مردم جامعه دارد ولی کولکتیویسم اعتقاد به دخالت در امور فقط اقتصادی و سیاسی دارد.
سیر فلسفه توتالیتاریانیسم:
1.یونان قدیم:واضع اولیه این عقیده در غرب احتمال می دهند فیثاغورث،طرفداران دموکریتوس،سقراط،افلاطون و ارسطو می باشند.
2.قرن سوم قبل از میلاد:بعد از فلاسفه نام برده بالا رواقیون (استاتیک ها) به پیشوایی زنون از این فلسفه حمایت کرده ولی این جامعه را جامعه جهانی و دولت واجب الاطاعت را دولت جهانی دانسته،دولت ملی را مردود شمرده و قبول ندارند.
3.قرن شانزدهم میلادی:ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی زنده کننده این فلسفه در قرون جدید است و دیگر ژان بودن فرانسوی که عقاید ماکیاولی را تایید نموده فرد را محکوم به حکم زمامدار و زمامدار را مظهر مطلق جامعه می داند.
4.قرن هفدهم میلادی:توماس هابس حامی قدرت مطلق زمامدار است ولی طرز استدلال و بحث وی برخلاف موجب بیداری افکار و باعث نمو لیبرالیسم (آزادی طلبی) در انگلیس گردید.
5.قرن هجدهم میلادی:رواج فلسفه اصالت فرد است چنان چه به "قرن فردیت" معروف شده در این قرن فلاسفه معروف و مهمی که طرفدار فلسفه اصالت جمع باشند به وجود نیامده.فیخته و شلینک آلمانی تا درجه ای جامعه را مقدم بر فرد شمرده اند.
6.قرن نوزدهم:هگل،مارکس،انگلس،لاسال و نیچه طرفداری از این فلسفه کرده و آن را در فلسفه های خود گنجانیده اند.
7.قرن بیستم:لنین،استالین (فلسفه کمونیستی روسیه)،هیتلر (فلسفه نازیسم آلمانی) و موسولینی (فلسفه فاشیسم ایتالیایی) این فلسفه را وارد فلسفه خود کردند و عموما طرفدار کولکتیویسم و انحلال فرد در جامعه بودند.
#توتالیتاریانیسم
#واژگان_سیاسی #سیاست #ادبیات_سیاسی
توتالیتاریانیسم (حکومت جمعی) نام فلسفه و حکومتی است که در کلیه شئون زندگی فرد دخالت کرده و آن را تنظیم و برای آن وضع مقررات می کند،و ممکن است این دخالت به نفع یک گروه کوچک یا یک طبقه یا کل جمعیت باشد.
دولت توتالیتر وجود گروه ها یا افرادی را که از حوزه قضاوت و نظارت آن خارج باشند و یا وظیفه مشخصی در پیشرفت هدف دولت نداشته باشند تجویز و تحمل نمی کند.
حکومت های توتالیتر وجود و استمرار خود را به وسیله تشکیل یک دستگاه مجهز و گسترده پلیس سری و به کار بردن روش های تروریستیک و از میان بردن هر نوع انتقاد و بحث راجع به طبیعت حکومت و روش دولت و سنجش شایستگی پیشوایان حکومت تامین می کنند.پیرو این شیوه ممنوعیت آزادی بیان و مطبوعات و اجتماعات نیز ایجاد می گردد.
از ویژگی های بارز و اساسی توتالیتاریانیسم ایجاد فرهنگ دستوری و آموزشگاه های دولتی تابع نقشه و طرح دولت است تا جوانان را از سنین کودکی متحدالشکل سیاسی یا مذهبی در جامعه به نفع حکومت تحت تلقین قرار دهند.
واژگان مترادف:
کولکتیویسم
ابسولوتیسم
اتوکراسی
اتوریتاریانیسم
دیکتاتوری
دسپوئیسم (استبداد)
اگر چه دو واژه توتالیتاریانیسم و کولکتیویسم غالبا به جای یکدیگر استعمال می شوند اما توتالیتاریانیسم واژه ای عام تر از کولکتیویسم است.
توتالیتاریانیسم اعتقاد به وجود و دخالت دیکتاتوری در همه موارد زندگی مردم جامعه دارد ولی کولکتیویسم اعتقاد به دخالت در امور فقط اقتصادی و سیاسی دارد.
سیر فلسفه توتالیتاریانیسم:
1.یونان قدیم:واضع اولیه این عقیده در غرب احتمال می دهند فیثاغورث،طرفداران دموکریتوس،سقراط،افلاطون و ارسطو می باشند.
2.قرن سوم قبل از میلاد:بعد از فلاسفه نام برده بالا رواقیون (استاتیک ها) به پیشوایی زنون از این فلسفه حمایت کرده ولی این جامعه را جامعه جهانی و دولت واجب الاطاعت را دولت جهانی دانسته،دولت ملی را مردود شمرده و قبول ندارند.
3.قرن شانزدهم میلادی:ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی زنده کننده این فلسفه در قرون جدید است و دیگر ژان بودن فرانسوی که عقاید ماکیاولی را تایید نموده فرد را محکوم به حکم زمامدار و زمامدار را مظهر مطلق جامعه می داند.
4.قرن هفدهم میلادی:توماس هابس حامی قدرت مطلق زمامدار است ولی طرز استدلال و بحث وی برخلاف موجب بیداری افکار و باعث نمو لیبرالیسم (آزادی طلبی) در انگلیس گردید.
5.قرن هجدهم میلادی:رواج فلسفه اصالت فرد است چنان چه به "قرن فردیت" معروف شده در این قرن فلاسفه معروف و مهمی که طرفدار فلسفه اصالت جمع باشند به وجود نیامده.فیخته و شلینک آلمانی تا درجه ای جامعه را مقدم بر فرد شمرده اند.
6.قرن نوزدهم:هگل،مارکس،انگلس،لاسال و نیچه طرفداری از این فلسفه کرده و آن را در فلسفه های خود گنجانیده اند.
7.قرن بیستم:لنین،استالین (فلسفه کمونیستی روسیه)،هیتلر (فلسفه نازیسم آلمانی) و موسولینی (فلسفه فاشیسم ایتالیایی) این فلسفه را وارد فلسفه خود کردند و عموما طرفدار کولکتیویسم و انحلال فرد در جامعه بودند.
#توتالیتاریانیسم
#واژگان_سیاسی #سیاست #ادبیات_سیاسی
۱۴.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.