دلنوشته های مجازی

دلنوشته های مجازی
خونریزی شدیدی داشت

داخل اتاق عمل دکتر اشاره کرد که چادرم رو دربیارم تا راحت تر مجروح رو جا به جا کنم.

گوشه ی چادرم رو گرفت و بریده بریده گفت :
"من دارم می میرم تا تو چادرت رو درنیاری ...

چادرم در مشتش بود که شهید شد ...
دیدگاه ها (۲)

بازی با کلماتمن یه بادکنکم..بادکنکا..آزادن..ظریفند..حساس ان....

زیباترین پنجره ی دنیایم قاب چادرم است وقتی چادرم را کمی روی ...

اجازه میدهم به هرکجای زندگی ام که میخواهدواردشودتمدن رامیگوی...

یااباعبدالله...ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ، ﮐﻪ اربعین ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖﻗﺼﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﻧ...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part:𝟭𝟳دکتر وارد اتاق عمل شد اتاق ب...

black flower(p,325)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط