آدمی که به یکباره حرف نزدن را انتخاب می کند، آدمی که سکوت
آدمی که به یکباره حرف نزدن را انتخاب می کند، آدمی که سکوت می کند، یک گوشه می نشیند و تنها نگاه می کند، آدمی است که دیگر نمی جنگد و به سختی سکوت را انتخاب کرده. این آدم دیگر نمی ترسد، این طور است که یک روز از خواب بیدار شده و دیده دیگر چیزی در این دنیا برایش آنقدری مهم نیست که برایش بجنگد، آدمی است که از یک سرفه ی طولانی نجات پیدا کرده و حالا ترجیح داده که چیزی نگوید، آدمی است که زیر آوار زلزله نمانده است اما آنقدر همه چیز را از دست داده که لال شده ... فقط نگاه کند، صبح به صبح بیدار شود سنجاق ها را، رابطه ها را، وظیفه ها، لبخند ها را به خودش آویزان کند و از خانه بیرون می زند، اما درونش ... این آدم مثل بقیه ی آدم هاست، نگاه کردنش و راه رفتنش، خوابیدنش؛ اما مثل بقیه آدم ها نیست، چیزی درونش هنوز حل نشده باقی مانده، تکلیفش با غمش معلوم نیست، روزها و ساعت های زیادی را صرف کرده تا غمش را بشناسد، با حس های زیادی کلنجار رفته، قرص های زیادی را امتحان کرده و در نهایت تصمیم گرفته که سکوت کند، دیگر نجنگد، فریاد نزند ... که دیگر قهرمان زندگی خودش نباشد
۴.۱k
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.