بافه گیسویت از ایل و تبار دیگریست

بافه ےگیسویت از ایل و تبار دیگریست
دیدن روےتو سر فصل بهار دیگریست

گرچه از عشاق دیوانه فرارےمےشوے
شمس رویت مولوے را اعتبار دیگریست

معرکه دارد تماشا کردنت از راه دور
لحظه ے دل بردنت آتش بیار دیگریست

قلب تو مانند صخره سخت اما ناگهان _
دل به دریا دادنت زیبا کنار دیگریست

کار داده دست مردم پیچش گیسوے تو
دل بریدن از دلت محتاج کار دیگریست

مےبرد بند دلم را مو به مو ابروے تو
شب نشینے با تو در بند سه تار دیگریست

گیج و منگ تو هوایے مےشوم هردم ولے
چشم مستت عاشق چشم ِخمار دیگریست

مے پرد پلک پریشان من از شب تا سحر...
از کران تا بیکران بےتو  حصار دیگریست

مے زنم خود را به بیراهه به این امید که ...
کام تلخت تشنه ے خونِ شکار دیگریست
دیدگاه ها (۱)

بانو ! چقدر ساده ، چه گیرا نگاهتانمی چرخد آسمان و زمین دور م...

یک نظر در خود بیافکن کیستی ؟عاشقی مستی خماری چیستی ؟جام هستی...

"دچار عشق میشوم، عشق که اشتباه نیست"بجز دو چشم خیس من برای آ...

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود-♡ تا دل شب سخن از سلسه موی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط