داستانشب

✨✨✨✨
✨🌙⭐️
✨⭐️



  ✨✨✨ #داستان_شب ✨✨✨

مردی فقیر چشمش به مغازه خوراک‌پزی افتاد تکه نانی را بالای بخاری که از سر دیگ بلند می‌شد، می‌گرفت و می‌خورد. هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کرده ای، باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند و مرد از همه جا درمانده، بهلول را دید و او را به قضاوت دعوت کرد.
 
بهلول به آشپز گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
 
آشپز با تعجب گفت: این چه نوع پول دادن است؟
 
بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.


‌‎
🅰💜🌸
دیدگاه ها (۰)

به ياد داشته باش زندگی تفسیر سه کلمه استخندیدنبخشیدنو فراموش...

بعضی از آدم ها ابدی اند ..‌.ماندگارند خواستنی اند آرامش روح ...

و شاید منآفریده شدم تا برای چشمانتبارها بمیرم...❤⚘

نکته عجیب اینه تمام تصمیم هایی که برای رژیم لاغری گرفته میشه...

black flower(p,290)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط