عشق پنهان پارت ۴
Part4
بعد ناهار ران و ریندو رفتن بیرون و منم رفتم تو اتاقم خیلی عصبی بودم و دستام داشت میلرزید
حولمو برداشتم رفتم سمت حموم درو باز کردم و رفتم داخل شیر ابو باز کردم و وایسادم تا وان پر شه همونجوری تو فکر رفتم نمیدونم شاید بتونم فرار کنم و قایم شم ولی ران و ریندو.......
شیر آبو بستم و لباسمو در آوردم و انداختم تو سبد بغل در آروم داخل وان نشستم و تا بالای بینی خودمو فرو بردم داخل آب
عینکم بخار گرفت برای همین درش اوردم و گذاشتم رو میز بغلم
نمیدونم بنظرم این تنها راهه که اونا رو درگیر نکنم
چشامو بستم و کلا رفتم زیر آب یکم موندم و به سطح آب خیره شدم بعدشم آروم سرمو آوردم بیرون یکم نشستم و به دستام نگاه کردم هنوز انگار خون روشون بود .....نه دوباره اون صحنه سریع دستامو میکشم کنارم و یکم چشامو میبندم و بعدش خودمو شستم و اومدم بیرون حولمو دورم پیچیدم رفتم بیرون و لباسمو پوشیدم(اسلاید دو)
حوله سرمو برداشتم که موهامو خشک کنم که یکی در زد...تق تق تق
کینو:بیا تو
ریندو با یکی از اون لبخندای قشنگش اومد داخل
ریندو:سلام خواهر کوچولو
یه لبخند ریزی زدم
کینو:سلام داداشی
ریندو:بده خودم موهاتو خشک کنم
حوله رو گرفت و نشستم رو تخت و حوله رو انداخت رو سرمو مشغول خشک کردن موهام شد
ریندو:خب چخبر کافه دیروز چطور بود
کینو:بد نبود فقط دوباره سردرد گرفته بودم
ریندو:اوهوم یه چیزی برات دارم
اومد بغلم نشست از تو جیبش یه جعبه در اورد
ادامه دارد......
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.