سردم از سردی شب های زمستان بدتر
سردم از سردی شب های زمستان بدتر
از گل آلوده ترین برف خیابان بدتر
آنچنان خورده ترک دل که خدا می داند
از ترک های دل تنگ بیابان بدتر
حال من دست خودم نیست خرابم حتّی
از غم رعیت دل بسته به سلطان بدتر
ناخدا بودی و من خواب خدا می دادم
با وجودی که شدی از خود شیطان بدتر
با هجوم تو غزل پشت غزل قِی کردم
از هزاران غم ناگفته به قرآن بدتر
بعد تو خاطره ها خفت مرا می گیرد
وقت مهتاب و غزل گفتن و باران بدتر
حال من حال کلاغ ته یک قصّه شده
می رسد هر چه ولی قصّه به پایان بدتر
وحشت رفتن تو حسّ بدی بود ولی
ترس از نو به تو دل باختن از آن بدتر
علی_نیاکوئی_لنگرودی
از گل آلوده ترین برف خیابان بدتر
آنچنان خورده ترک دل که خدا می داند
از ترک های دل تنگ بیابان بدتر
حال من دست خودم نیست خرابم حتّی
از غم رعیت دل بسته به سلطان بدتر
ناخدا بودی و من خواب خدا می دادم
با وجودی که شدی از خود شیطان بدتر
با هجوم تو غزل پشت غزل قِی کردم
از هزاران غم ناگفته به قرآن بدتر
بعد تو خاطره ها خفت مرا می گیرد
وقت مهتاب و غزل گفتن و باران بدتر
حال من حال کلاغ ته یک قصّه شده
می رسد هر چه ولی قصّه به پایان بدتر
وحشت رفتن تو حسّ بدی بود ولی
ترس از نو به تو دل باختن از آن بدتر
علی_نیاکوئی_لنگرودی
۱.۵k
۱۸ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.