سناریو توکیو ریورجرز
درخواستی از توکیو ریورجرز
موضوع: اگر لباسشونو بپوشین و بهتون بزرگ باشه
کاراکتر ها: مایکی، چیفویو،میتسویا،ایزانا، هانما،کوکو(بسه دیگه خیلی زیاد شد🐱)
مایکی:
مایکی خونه نبود پس تصمیم گرفتی یکی از لباس هاشو برداری و بپوشی، لباسه واست بزرگ بود تا بالای زانوت میومد.
داشتی تو اینه به خودت نگاه میکردی که یه لحظه چشاتو بستی تا چرخی بزنی که مایکی از پشت بغلت کرد: دوریاکی کوچولو ی خودمی!(چه عاشقانه🤧)
چیفویو:
یکی از لباساشو که طرح گربه داشت رو برداشتی تا بپوشی که ناگهان چیفویو میاد تو اتاق و تورو میبینه که لباسشو پوشیدی و لباسه واست بزرگه در حدی که استین هاش نمیزاشت دستات معلوم بشن.
لپاش گل میندازه و میگه که شبیه یه گربه ی کوچولو شدی
میتسویا:
میتسویا بچم واست یه عالمه لباس دوخته اما تو خواستی ببینی لباس های میتی چجوریه. زمانی که میبینه لباس واست بزرگه خندش میگیر: من که این همه واست لباس دوختم چرا لباسای خودتو نمیپوشی؟
ایزانا:
از پیش کاکوچو برگشته بود کت دید یکی از هودی هاشو پوشیدی و اینقدر واست بزرگه که کلاهش کل صورتتو گرفته بود و دستات معلوم نبود، تو دلش داره کیلو کیلو قند آب مبشه اما کرمش درونش فعال میشه: عه ملکه کوچولوی من نیست که؟ پس من میرم پیش کاکوچو!(حال میکنین تومار مینویسم؟😂)
هانما:
این بشر اینقدر درازه که لباساش رو بپوشی واست حکم دامن رو هم داره!😂میبینتت مسخرت میکنه: ههه چی قدر تو کوچولویی کوچولو! تو هم میوفتی دنبالش اونم فرار میکنه و این داستان ادامه ندارد
کوکو:
زمانی که میبینه چقدر لباس واست بزرگه خندش میگیره اما آروم میخنده و تو دلش میگه: کوچولو تو کیوتی!
اما بعدش بهت میگه: من واست اینهمه لباس اندازه ی خودت گرفتم اونارو بپوش💗
یه دوست خیییللیییی عزیز دوتا درخواستی داده از هایکیو و فرفره های انفجاری چون انیمه هاشو کامل ندیدم باید یه زره راجبشون تحقیق کنم ولی پارت رو سعی میکنم زود تر بدم
موضوع: اگر لباسشونو بپوشین و بهتون بزرگ باشه
کاراکتر ها: مایکی، چیفویو،میتسویا،ایزانا، هانما،کوکو(بسه دیگه خیلی زیاد شد🐱)
مایکی:
مایکی خونه نبود پس تصمیم گرفتی یکی از لباس هاشو برداری و بپوشی، لباسه واست بزرگ بود تا بالای زانوت میومد.
داشتی تو اینه به خودت نگاه میکردی که یه لحظه چشاتو بستی تا چرخی بزنی که مایکی از پشت بغلت کرد: دوریاکی کوچولو ی خودمی!(چه عاشقانه🤧)
چیفویو:
یکی از لباساشو که طرح گربه داشت رو برداشتی تا بپوشی که ناگهان چیفویو میاد تو اتاق و تورو میبینه که لباسشو پوشیدی و لباسه واست بزرگه در حدی که استین هاش نمیزاشت دستات معلوم بشن.
لپاش گل میندازه و میگه که شبیه یه گربه ی کوچولو شدی
میتسویا:
میتسویا بچم واست یه عالمه لباس دوخته اما تو خواستی ببینی لباس های میتی چجوریه. زمانی که میبینه لباس واست بزرگه خندش میگیر: من که این همه واست لباس دوختم چرا لباسای خودتو نمیپوشی؟
ایزانا:
از پیش کاکوچو برگشته بود کت دید یکی از هودی هاشو پوشیدی و اینقدر واست بزرگه که کلاهش کل صورتتو گرفته بود و دستات معلوم نبود، تو دلش داره کیلو کیلو قند آب مبشه اما کرمش درونش فعال میشه: عه ملکه کوچولوی من نیست که؟ پس من میرم پیش کاکوچو!(حال میکنین تومار مینویسم؟😂)
هانما:
این بشر اینقدر درازه که لباساش رو بپوشی واست حکم دامن رو هم داره!😂میبینتت مسخرت میکنه: ههه چی قدر تو کوچولویی کوچولو! تو هم میوفتی دنبالش اونم فرار میکنه و این داستان ادامه ندارد
کوکو:
زمانی که میبینه چقدر لباس واست بزرگه خندش میگیره اما آروم میخنده و تو دلش میگه: کوچولو تو کیوتی!
اما بعدش بهت میگه: من واست اینهمه لباس اندازه ی خودت گرفتم اونارو بپوش💗
یه دوست خیییللیییی عزیز دوتا درخواستی داده از هایکیو و فرفره های انفجاری چون انیمه هاشو کامل ندیدم باید یه زره راجبشون تحقیق کنم ولی پارت رو سعی میکنم زود تر بدم
۶.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.