حکایت شغالي مرغ پيرزني را دزديد پيرزن در عقب او نفرين کنا
#حکایت شغالي مرغ پيرزني را دزديد پيرزن در عقب او نفرين کنان فرياد زد: «واي! مرغ دو مني (6 کيلويي) مرا شغال برد.»
شغال از اين مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهايت تعجب و غضب به پيرزن دشنام داد.
در اين ميان روباهي به شغال رسيد و گفت: «چرا اين قدر برافروخته اي؟»
شغال جواب داد: «ببين اين پيرزن چقدر دروغگو و بي انصاف است. مرغي را که يک چارک (750 گرم) هم نمي شود، دو من مي خواند.»
روباه گفت: «بده ببينم چقدر سنگين است؟»
وقتي مرغ را گرفت، پا به فرار گذاشت و گفت:
«به پيرزن بگو مرغ را به پاي من چهار من حساب کند.
شغال از اين مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهايت تعجب و غضب به پيرزن دشنام داد.
در اين ميان روباهي به شغال رسيد و گفت: «چرا اين قدر برافروخته اي؟»
شغال جواب داد: «ببين اين پيرزن چقدر دروغگو و بي انصاف است. مرغي را که يک چارک (750 گرم) هم نمي شود، دو من مي خواند.»
روباه گفت: «بده ببينم چقدر سنگين است؟»
وقتي مرغ را گرفت، پا به فرار گذاشت و گفت:
«به پيرزن بگو مرغ را به پاي من چهار من حساب کند.
۲.۵k
۱۸ تیر ۱۳۹۹