گرچه باران میبارید

گرچه باران می‌بارید ...
و بعد من کاملاً تنها ماندم...
گرچه درد و غصه ی من ...
همیشه برایم هست..
گرچه هر چه نوشتم بد بود...
بازهم هنوز در آن تنهائی ...
هیچ‌گونه احساسی ...
نسبت به آن چه زشت ...
یا تحقیرآمیز،
غم‌انگیز یا دردناک باشد ...
نداشتم...
تنهائی که...
گذشته از هر چیز،
جزو وجود من است...
انگار که من ...
فقط از استخوان تشکیل شده‌ام....
دیدگاه ها (۳)

هر شنبه پراز شور و شراب و غزلمدریا شـــو و با موج بیا تا بغل...

خیلی از نمیدونم ها یعنی میدونم، اما نمیدونم چطوری بگم که تو ...

خیال می بافمبلند ِ بلنداول هر رجهی دانه اضافه می کنم ؛دانه د...

من در خود خواهم مُرد بدون تو،کمی بامن حرف بزن ازخودبگو،ازفرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط