تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

تا رنج تحمل نکنی، گنـج نبینــی

تا شب نرود، صبح پدیدار نباشد

#سعدی
دیدگاه ها (۱)

پشت این پنجره من منتظر چشم نگاراو به فکــر دگری بود و من اما...

دلـــم شبیه اناری شد از جنون پاشیدبه صد بهانه بـدل شد ز گونه...

-اینگونه که مرا صدا می زنی درخت پیر حیاط را هم صدا کن  شکوفه...

این‌روز‌ها و این هفته‌ها یادمان باشد🗺مرزها و شهرها اگر امن ا...

این‌روز‌ها و این هفته‌ها یادمان باشد🗺مرزها و شهرها اگر امن ا...

جزای آن که نگفتیم شُکرِ روز وصالشب فراق نخفتیم لاجَرَم زِ خی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط