منهای رسالت 🔥🕯🔥
#منهای_رسالت 🔥🕯🔥
در صف پمپبنزین ایستادهام و منتظرم تا نوبتم شود. راننده میانسالی که موهای جوگندمی دارد و کارش در پمپبنزین تمام شده است به سمت مرد گلفروشی که کمی آنطرفتر از پمپها ایستاده میرود و پنج هزار تومان در دست او میگذارد. مرد گلها را به سمت راننده میگیرد و درباره قیمت گلها توضیح میدهد. راننده اصلاً به توضیح مردِ گلفروش توجه نمیکند و به سمت ماشینش برمی گردد. مرد گلفروش با صدای بلند میگوید "آقا گل؟ برنداشتی که". راننده میگوید" گل نمی خوام". مرد گلفروش با تعجب به اسکناس خیره میشود. در چشمان راننده شعفِ ناشی از لطف در حقِ مرد گلفروش دیده میشود و در چهرۀ مرد گلفروش هم شرمِ ناشی از تحقیر شدن توسط دیگران.
با مرد گلفروش صحبت میکنم. به او میگویم ایکاش پول را نمیگرفتی. او هم با تعجب میپرسد که چرا دیگران فکر میکنند که او گداست؟ میگوید که خودش شغل گلفروشی را انتخاب کرده و انتظار ندارد که به او پول بدهند ولی گل برندارند. گلایه دارد از اینکه چرا بعضیها با او همچون گدا برخورد میکنند. آیا ظاهرش شبیه به گداهاست یا رفتارش این تصور را دامن می زند. این نوع پول دادنها را نه لطف بلکه تحقیر آدمها میداند.
شاید این تحلیل مرا کمی بیرحمانه بدانید ولی فکر میکنم که انگیزه افراد برای پول دادن به نیازمندان؛ همیشه هم خیرخواهانه نیست. انگیزههای ظالمانهای در پسِ این رفتارِ در ظاهر مثبت میتواند نشسته باشد.
بعضیها علاقه دارند تا بهعمد حقارت دیگران را تماشا کنند. اینان درواقع از مشاهده نیاز دیگران به خودشان لذت میبرند. کمک به دیگری را به معنای نیاز دیگری به کمک تفسیر میکنند و این موقعیت را بسیار دلچسب میدانند. مانند رهگذری که در حاشیه پیادهرو غذایی به فقرا میدهد ولی نمیرود! میایستد و با شَعفی وصفناپذیر به غذا خوردن آنها نگاه میکند. او درواقع از تماشای نیاز و وابستگی دیگران به خودش لذت میبرد. اینان پول میدهند تا خودشان را بزرگ، و دیگران را حقیر ببینند. بهراستی در اینگونه موقعیتها کدام طرف نیازمندتر است؟
برخی دیگر با کمک به نیازمندان سعی میکنند تا طبقه اجتماعیِ خود را در ذهنشان ارتقاء دهند. به بیان بهتر خود را در جایگاه و شأن یک «ارباب سخاوتمند» تصور کنند که کیسۀ زری را به سمت «رعیت» پرتاب میکند. من ثروتمند و تو فقیر هستی. دقیقاً مانند برخی از زنان نوکیسهای که به هنگام صحبت با اقوام خود میگویند که خانهشان را «ُکلفَت»، و نه کارگر خدماتی رُفت و روب میکند! ما کلفَت داریم! ما جزو ثروتمندان هستیم!
ادامه در کامنت 👇🏻👇🏻👇🏻
در صف پمپبنزین ایستادهام و منتظرم تا نوبتم شود. راننده میانسالی که موهای جوگندمی دارد و کارش در پمپبنزین تمام شده است به سمت مرد گلفروشی که کمی آنطرفتر از پمپها ایستاده میرود و پنج هزار تومان در دست او میگذارد. مرد گلها را به سمت راننده میگیرد و درباره قیمت گلها توضیح میدهد. راننده اصلاً به توضیح مردِ گلفروش توجه نمیکند و به سمت ماشینش برمی گردد. مرد گلفروش با صدای بلند میگوید "آقا گل؟ برنداشتی که". راننده میگوید" گل نمی خوام". مرد گلفروش با تعجب به اسکناس خیره میشود. در چشمان راننده شعفِ ناشی از لطف در حقِ مرد گلفروش دیده میشود و در چهرۀ مرد گلفروش هم شرمِ ناشی از تحقیر شدن توسط دیگران.
با مرد گلفروش صحبت میکنم. به او میگویم ایکاش پول را نمیگرفتی. او هم با تعجب میپرسد که چرا دیگران فکر میکنند که او گداست؟ میگوید که خودش شغل گلفروشی را انتخاب کرده و انتظار ندارد که به او پول بدهند ولی گل برندارند. گلایه دارد از اینکه چرا بعضیها با او همچون گدا برخورد میکنند. آیا ظاهرش شبیه به گداهاست یا رفتارش این تصور را دامن می زند. این نوع پول دادنها را نه لطف بلکه تحقیر آدمها میداند.
شاید این تحلیل مرا کمی بیرحمانه بدانید ولی فکر میکنم که انگیزه افراد برای پول دادن به نیازمندان؛ همیشه هم خیرخواهانه نیست. انگیزههای ظالمانهای در پسِ این رفتارِ در ظاهر مثبت میتواند نشسته باشد.
بعضیها علاقه دارند تا بهعمد حقارت دیگران را تماشا کنند. اینان درواقع از مشاهده نیاز دیگران به خودشان لذت میبرند. کمک به دیگری را به معنای نیاز دیگری به کمک تفسیر میکنند و این موقعیت را بسیار دلچسب میدانند. مانند رهگذری که در حاشیه پیادهرو غذایی به فقرا میدهد ولی نمیرود! میایستد و با شَعفی وصفناپذیر به غذا خوردن آنها نگاه میکند. او درواقع از تماشای نیاز و وابستگی دیگران به خودش لذت میبرد. اینان پول میدهند تا خودشان را بزرگ، و دیگران را حقیر ببینند. بهراستی در اینگونه موقعیتها کدام طرف نیازمندتر است؟
برخی دیگر با کمک به نیازمندان سعی میکنند تا طبقه اجتماعیِ خود را در ذهنشان ارتقاء دهند. به بیان بهتر خود را در جایگاه و شأن یک «ارباب سخاوتمند» تصور کنند که کیسۀ زری را به سمت «رعیت» پرتاب میکند. من ثروتمند و تو فقیر هستی. دقیقاً مانند برخی از زنان نوکیسهای که به هنگام صحبت با اقوام خود میگویند که خانهشان را «ُکلفَت»، و نه کارگر خدماتی رُفت و روب میکند! ما کلفَت داریم! ما جزو ثروتمندان هستیم!
ادامه در کامنت 👇🏻👇🏻👇🏻
۴.۲k
۲۰ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.