سالگرد شهادت برترین تک تیرانداز تاریخ جهانه
سالگرد شهادت برترین تک تیرانداز تاریخ جهانه
سرایم برایت یکی مثنوی
امید است با گوش جان بشنوی
حقیقت بگویم همه داستان
ندارد کم و کاست این راستان
جوانی حدوداً چهل ساله بود
ز لبخند ، رویش گل لاله بود
به خدمت درآمد به جنگ و نبرد
سلاحی به همراه او گرم و سرد
به خط مقدم چو اعزام شد
تفنگش به دستان او رام شد
بکوبید سر های دشمن ز دور
سلاحش به دوربین بینا نه کور
شب و روز در جبهه مشغول کار
همه جسم او بود در استتار
چو چندی گذشت از چنین ماجرا
ندانست دشمن خورد از کجا
در آن لحظه خصم پلشت و پلید
همه جبهه را گشت و چیزی ندید
به خشم آمد و سخت دندان فشرد
همه ذهن او خسته ،نالان فسرد
به مجلس نشستند من باب شور
بگفتند هر یک به نوبت به دور
یکی گفت باید بر او زد کمین
مراقب شویم از هوا و زمین
یکی دیگری گفت حرفی عجیب
کنم پهن دامی بر او از فریب
خلاصه در آن مجلس دشمنان
ز کف رفته بود از زمان و عنان
در آنحال یک حاضری در مکان
بگفتار و صحبت گشود هم زبان
که این چاره باید بدست کسی
به باشد بسان خود او بسی
و دارد تفنگی به مانند او
که شاید زند از پس و پیش رو
و قناص ما بود بر کار خویش
دل دشمنانش همه ریش ریش
به فرمان ارشد ببود و بساخت
به تضعیف روحیه ، دشمن بتاخت
ز شلیک تیر و به قصد تراش
سر و صورت خصم کرد آش و لاش
سفارش بکردند از کشوری
که شاید بیابند جنگاوری
به مصر و به سودان و مغرب شدند
بسازند از بهر او کید و بند
همه جملگی یک به یک آمدند
که شاید شود او به دام و کمند
یکی اول آمد کند صید او
ولی خود به شد طعمه کید او
خلاصه همه یک یک آمدند
تفنگ همه خوب بود و برند
به وقت ورودش چو طالوت بود
همانروز جسمش به تابوت بود
جوانی که نامش درخشنده بود
بساطی ز دشمن که برکنده بود
همان کس که نامش به عبدالرسول
ولی نزد دشمن همانند غول
خودی نام او را لقب داده بود
تو گویی که گردان از او زاده بود
در این روزگار و به دوران ندید
مهارت کسی بهتر از این شهید
به یاد شهید والا مقام عبدالرسول زرین
خدایش بیامرزد
سرایم برایت یکی مثنوی
امید است با گوش جان بشنوی
حقیقت بگویم همه داستان
ندارد کم و کاست این راستان
جوانی حدوداً چهل ساله بود
ز لبخند ، رویش گل لاله بود
به خدمت درآمد به جنگ و نبرد
سلاحی به همراه او گرم و سرد
به خط مقدم چو اعزام شد
تفنگش به دستان او رام شد
بکوبید سر های دشمن ز دور
سلاحش به دوربین بینا نه کور
شب و روز در جبهه مشغول کار
همه جسم او بود در استتار
چو چندی گذشت از چنین ماجرا
ندانست دشمن خورد از کجا
در آن لحظه خصم پلشت و پلید
همه جبهه را گشت و چیزی ندید
به خشم آمد و سخت دندان فشرد
همه ذهن او خسته ،نالان فسرد
به مجلس نشستند من باب شور
بگفتند هر یک به نوبت به دور
یکی گفت باید بر او زد کمین
مراقب شویم از هوا و زمین
یکی دیگری گفت حرفی عجیب
کنم پهن دامی بر او از فریب
خلاصه در آن مجلس دشمنان
ز کف رفته بود از زمان و عنان
در آنحال یک حاضری در مکان
بگفتار و صحبت گشود هم زبان
که این چاره باید بدست کسی
به باشد بسان خود او بسی
و دارد تفنگی به مانند او
که شاید زند از پس و پیش رو
و قناص ما بود بر کار خویش
دل دشمنانش همه ریش ریش
به فرمان ارشد ببود و بساخت
به تضعیف روحیه ، دشمن بتاخت
ز شلیک تیر و به قصد تراش
سر و صورت خصم کرد آش و لاش
سفارش بکردند از کشوری
که شاید بیابند جنگاوری
به مصر و به سودان و مغرب شدند
بسازند از بهر او کید و بند
همه جملگی یک به یک آمدند
که شاید شود او به دام و کمند
یکی اول آمد کند صید او
ولی خود به شد طعمه کید او
خلاصه همه یک یک آمدند
تفنگ همه خوب بود و برند
به وقت ورودش چو طالوت بود
همانروز جسمش به تابوت بود
جوانی که نامش درخشنده بود
بساطی ز دشمن که برکنده بود
همان کس که نامش به عبدالرسول
ولی نزد دشمن همانند غول
خودی نام او را لقب داده بود
تو گویی که گردان از او زاده بود
در این روزگار و به دوران ندید
مهارت کسی بهتر از این شهید
به یاد شهید والا مقام عبدالرسول زرین
خدایش بیامرزد
۲.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲