عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم

عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم،
اما یادمان می رود که ذهن مان هم به دوش نیاز دارد.
گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید.
یک شعر از فروغ،
تکه ای از بیهقی،
صفحه ای از مزامیر،
عبارتی از گراهام گرین،
جمله ای از شکسپیر،
خطی از نیما،
ولی غافلیم...
شبانه روز، چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان،
بعد هم با همان کله بادکرده به رختخواب می رویم و توقع داریم در خواب،
پدربزرگ مان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند می گوید: بفرما ...!


سمفونی مردگان
عباس معروفی
دیدگاه ها (۱۵)

من بلد نیستم دوست نداشته باشمبلد نیستم حرف دلم را نگویمحتی ب...

آمدنت رایادم نیست بیصداآمدی بی آنکه من بدانم! بی اجازه ماندی...

می گذردحتی اگر امروز هم این میز راگرد گیری نکنی.بیرون بزن ره...

ﺗﺎ به ﺣﺎﻝبه ﺁﺩﻡﻫﺎیے کہ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگے ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻩﺍی؟ﺣﻀﻮﺭ هیچﮐ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط