یک بغل حرف ، ولی محض نگفتن دارم !
یک بغل حرف ، ولی محض نگفتن دارم !
روح نفرین شده ای در قفس ِ تن دارم ،
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد ،
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم ، حرف ولی پُشت ِ سکوتم کم نیست ،
بسته لب هام ، نخ صبر به سوزن دارم ،
بیخودی سعی نَکن درد مرا درک کنی ،
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حَبسم کرد ..
به زمین می روم آخر تب ِ رفتن دارم !
حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است ، چه باک ؟!
های مسئول ببین ! مثل تو گردن دارم !
حیف ! فریاد مرا بغض به یغما برده ،
یک بغل حرف ، ولی محض نگفتن دارم !
@Baharnarengpoem
روح نفرین شده ای در قفس ِ تن دارم ،
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد ،
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم ، حرف ولی پُشت ِ سکوتم کم نیست ،
بسته لب هام ، نخ صبر به سوزن دارم ،
بیخودی سعی نَکن درد مرا درک کنی ،
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حَبسم کرد ..
به زمین می روم آخر تب ِ رفتن دارم !
حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است ، چه باک ؟!
های مسئول ببین ! مثل تو گردن دارم !
حیف ! فریاد مرا بغض به یغما برده ،
یک بغل حرف ، ولی محض نگفتن دارم !
@Baharnarengpoem
۳.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.