یا زینب کبری...
یا زینب کبری...
ای بلندای بالهای خسته ات رشک آسمانها ...
ای زلال آفتاب سخاوتت روشنای بی مرگ جانها ...
ای ماه به زنجیر، بسته
ای بهار به برف نشسته
ای فانوس پیشانی شکسته...
و ای بلندآسمان از هم گسسته...
چه جای شگفتی که در طواف کعبه ی قامتت جن و انس و ملک در تموجند...
زینب من...
مادر صبر در کار تو گریبان می درد
و روح وقار، در مصاف تو قله های نامکشوف جنون را فتح میکند...
آه اگر برکه ی اندک باورم اقیانوس هم شود،
ذره ای از کوه سر بر آسمان برداشته ی شکیبایی ات را
دامان نخواهد شد...
عمه جان...
با تمام خویش، آستان بلند آسمانت را تعظیم می آورم
و دست ارادت بر سینه می نهم به شوق آنروز که
خونین و از هم دریده اش به بهشت دامان تو نثار کنم...
عین.بی نشان
ای بلندای بالهای خسته ات رشک آسمانها ...
ای زلال آفتاب سخاوتت روشنای بی مرگ جانها ...
ای ماه به زنجیر، بسته
ای بهار به برف نشسته
ای فانوس پیشانی شکسته...
و ای بلندآسمان از هم گسسته...
چه جای شگفتی که در طواف کعبه ی قامتت جن و انس و ملک در تموجند...
زینب من...
مادر صبر در کار تو گریبان می درد
و روح وقار، در مصاف تو قله های نامکشوف جنون را فتح میکند...
آه اگر برکه ی اندک باورم اقیانوس هم شود،
ذره ای از کوه سر بر آسمان برداشته ی شکیبایی ات را
دامان نخواهد شد...
عمه جان...
با تمام خویش، آستان بلند آسمانت را تعظیم می آورم
و دست ارادت بر سینه می نهم به شوق آنروز که
خونین و از هم دریده اش به بهشت دامان تو نثار کنم...
عین.بی نشان
۴.۶k
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.