دلبری دارم که چشم مست او شیرازی است

دلبری دارم که چشم مست او شیرازی است
کار او با این دل بیچاره ام طنازی است

راه او دور است و بیتابم کنار پنجره
هر شب او با نور ماه شبزده همبازی است

صورتش گرد است و لبهایش چو دخت آذری
قد بلند است و دو چشمش مشکی و اهوازی است

می برد دل با هزاران عشوه و افسونگری
او خدای دلبری اما بت لجبازی است

هر زمان پرسیده ام آیا عروسم می‌ شوی؟
در زبان گوید که نه اما دلش هم راضی است
دیدگاه ها (۳)

از کسی پرسیدند: کدامین "خصلت" از "خدای" خود را "دوست" داری؟!...

✨ لذت دنیاداشتن کسی است که#دوست_داشتنش حواسی برای آدم نمیگذا...

من قانع ام به خیالت که هر #صبح ...

باید آنقدر در آغوشت بگیرم ...که اگر روزی دور بودیم از هم ،عط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط