دلبری دارم که چشم مست او شیرازی است
دلبری دارم که چشم مست او شیرازی است
کار او با این دل بیچاره ام طنازی است
راه او دور است و بیتابم کنار پنجره
هر شب او با نور ماه شبزده همبازی است
صورتش گرد است و لبهایش چو دخت آذری
قد بلند است و دو چشمش مشکی و اهوازی است
می برد دل با هزاران عشوه و افسونگری
او خدای دلبری اما بت لجبازی است
هر زمان پرسیده ام آیا عروسم می شوی؟
در زبان گوید که نه اما دلش هم راضی است
•
کار او با این دل بیچاره ام طنازی است
راه او دور است و بیتابم کنار پنجره
هر شب او با نور ماه شبزده همبازی است
صورتش گرد است و لبهایش چو دخت آذری
قد بلند است و دو چشمش مشکی و اهوازی است
می برد دل با هزاران عشوه و افسونگری
او خدای دلبری اما بت لجبازی است
هر زمان پرسیده ام آیا عروسم می شوی؟
در زبان گوید که نه اما دلش هم راضی است
•
۱۶۷
۱۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.