همه رفت بیرون که شروع کردم فحش دادن به کوک
همه رفت بیرون که شروع کردم فحش دادن به کوک
کوک:یااا خب به من چه ربطی داره
ا.ت:چه ربطی داره الان بهت میگم چه ربطی به تو داره
لیوان آب روی میزم رو بر داشتم و همش رو ریختم رو کوک چند لحظه خشکش زد بعد چند لحظه گفت
کوک:فرار کن
ا.ت:مثلا میخوای چیکار کنی
دیدم اومد رو تخت و شروع کرد قلقلک دادنم
ا.ت:باشه باشه غلط کردم(خنده)
کوک:چی گفتی نشنیدم(خنده)
ا.ت:غلط کردم(خنده)
کوک ولم کرد و گفت
کوک:حالا دیدی چیکار میکنم
ا.ت:خیلی بدی اصلا من قهلم(اه اه اه چندش)
کوک:یااا دوباره قلقلک میدم ها
ا.ت:نه نه نه اصلا کی گفته قهرم
کوک:پا حاضر شیم
ا.ت:باشه تو برو تو حموم لباست رو عوض
کوک رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد بیرون و لباسش رو برداشت و رفت تو حموم(دیروز کوک وسایلش رو اورده بود تو اتاق ا.ت)من هم رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون به کوک گفتم فعلا نیاد بیرون بهد لباسم رو با لباس مدرسم عوض کردم و به کوک گفت بیاد بیرون مثل همیشه یک بارم لب زدم و با هم رفتیم بیرون و به سمت میز صبحونه رفتیم
ا.ت:صبح همگی بخیر
کوک:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
م.ک:پسرم امروز قراره بورام بیاد اینجا
کوک:مامان چرا گفتی بیاد اینجا
م.ا:پسرم خب درست خودش ادم خوبی نیست اما مامانش دوست ما هست
کوک:اوففف
ا.ت:ببخشید بورام کی؟
کوک:یه عوضی
م.ک:کوک
کوک:مگه غیر از اینه
م.ک:بخیال پسرم اما ا.ت زیاد بهش نزدیک نشو عزیزم
ا.ت:چرا؟
م.ا:کوک برات توضیح میده دخترم
ا.ت:آها باشه
پ.ا:پسرم مثل این که بورام قراره بیاد مدرسه ی شما
کوک:آه خواستیم ی روز رو خوش باشیم
پ.ک:بیخیال پسرم بهش توجه نکن
کوک:اوف باشه
آخرین لقمه رو خوردیم و پا شدیم
کوک:دستتون درد نکنه
ا.ت:خداحافظ
همه:خداحافظ
رفتیم بیرون و...
راستی عکس لباس فرم مدرسه ی کوک و ا.ت رو میزارم و مرسی از همایتتون😚💜
کوک:یااا خب به من چه ربطی داره
ا.ت:چه ربطی داره الان بهت میگم چه ربطی به تو داره
لیوان آب روی میزم رو بر داشتم و همش رو ریختم رو کوک چند لحظه خشکش زد بعد چند لحظه گفت
کوک:فرار کن
ا.ت:مثلا میخوای چیکار کنی
دیدم اومد رو تخت و شروع کرد قلقلک دادنم
ا.ت:باشه باشه غلط کردم(خنده)
کوک:چی گفتی نشنیدم(خنده)
ا.ت:غلط کردم(خنده)
کوک ولم کرد و گفت
کوک:حالا دیدی چیکار میکنم
ا.ت:خیلی بدی اصلا من قهلم(اه اه اه چندش)
کوک:یااا دوباره قلقلک میدم ها
ا.ت:نه نه نه اصلا کی گفته قهرم
کوک:پا حاضر شیم
ا.ت:باشه تو برو تو حموم لباست رو عوض
کوک رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد بیرون و لباسش رو برداشت و رفت تو حموم(دیروز کوک وسایلش رو اورده بود تو اتاق ا.ت)من هم رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون به کوک گفتم فعلا نیاد بیرون بهد لباسم رو با لباس مدرسم عوض کردم و به کوک گفت بیاد بیرون مثل همیشه یک بارم لب زدم و با هم رفتیم بیرون و به سمت میز صبحونه رفتیم
ا.ت:صبح همگی بخیر
کوک:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
م.ک:پسرم امروز قراره بورام بیاد اینجا
کوک:مامان چرا گفتی بیاد اینجا
م.ا:پسرم خب درست خودش ادم خوبی نیست اما مامانش دوست ما هست
کوک:اوففف
ا.ت:ببخشید بورام کی؟
کوک:یه عوضی
م.ک:کوک
کوک:مگه غیر از اینه
م.ک:بخیال پسرم اما ا.ت زیاد بهش نزدیک نشو عزیزم
ا.ت:چرا؟
م.ا:کوک برات توضیح میده دخترم
ا.ت:آها باشه
پ.ا:پسرم مثل این که بورام قراره بیاد مدرسه ی شما
کوک:آه خواستیم ی روز رو خوش باشیم
پ.ک:بیخیال پسرم بهش توجه نکن
کوک:اوف باشه
آخرین لقمه رو خوردیم و پا شدیم
کوک:دستتون درد نکنه
ا.ت:خداحافظ
همه:خداحافظ
رفتیم بیرون و...
راستی عکس لباس فرم مدرسه ی کوک و ا.ت رو میزارم و مرسی از همایتتون😚💜
۶.۵k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.